🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بسمه تعالی
موج بر می خیزد از آبـی که طوفان دیده است
می گریزد آدم از چشمی که شیطان دیده است
ساحل دریا نمی ترسد ز سیلــــــی های موج
صورت ساحل از آن سیلی فراوان دیده است
قطره را رودی به دریـــــــا رهنمایی می کند
ابرمی رقصد از آن بادی که دوران دیده است
با دعا همراه بودن کار هـــر سجّاده نیست
سجدگاه عشق از شب نور ایمان دیده است
عقل می ترسد بیاید تا به جولانگاه عشق
روز اول عشق را یکبار عریان دیده است
در میان گله گرگــــــی تازه پنهان گشته است
این همان گرگیست شاید تازه باران دیده است
چشم آهو را به چالش می کشد چشمان تــو
چشم صیاد از نگاهت تیر مژگان دیده است
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):