🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
استقبالی از غزل صائب تبریزی
بسمه تعالی
در این گُلشن به حرفی ، گُل ، لبِ اظهار نگشاید
به غیر از عندلیبان ، بر کسی گفتار نگشاید
دلم خون ست از نادیدنی هایی که می بینم
از این پس کاش کس آیینه در بازار نگشاید
از اندوهِ شکایت نامه ی من سنگ می نالد
الهی ، کافری هم مُهرِ این طومار نگشاید
به نامحرم هراسان بر ندارد روسری از سر
گلِ این باغ ، چهره در حضورِ خار نگشاید
به زنجیر علایق بسته ام ، با آنکه می دانم
جنون را عقده از دل ، خنده ی بیمار نگشاید
در این صحرا به طوفان بلا جویان گرفتارم
غبار آلوده ، چشم از چرخِ بد رفتار نگشاید
از استشمامِ گل ها ، داغ عاشق تازه می گردد
دلِ آتش پرست ، از صحنه ی گلزار نگشاید
شبیهِ شمع ، باید شد هوادارِ سرِ زلفت
در آتش چون بیفتد ، از میان زُنّار نگشاید
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (16):