🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در «شب»ی
چله نشسته ام
که «روز»ها
درون سینه اش
محبوس مانده اند
چه می کند این
آسمان دلتنگی
یلدا می شوم
امشب
به این پاییز عزیز
سوگند
شب
آن قدر
با من عجین است
روز
اگر بیاید
به بالینم
کابوس می بینم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
آذر 30, 1398
درود و مهر
یلدا مبارک
امید که «روز» بیاید و این «کابوس دلنشین» را
همه باهم ببینیم
دیگر هیچ دستی، شرمسار خانواده اش نماند
هیچ بیماری ناامید از رحمت حق …
یلدایی پر از برکت
انار دل پرمهر❤
سیب لبخند بی گزند🍎
یلدا کنارهم بودن است
اگر خبری از انار بر سفره نیست
و رونق از کار جهان رفته است
دست براریم و دعا کنیم
همین امشب در ساعت صفر،
نه این که گلستان شود دنیا،
نه این که آرزوهای برحق مان محقق شود و نه …
ولی دست کم زمستانی بی خطر رقم بزند
زمستان می رسد
سرما در کمین است
همدیگر را دریابیم🙏
پاسخ
آذر 30, 1398
مأنوس با شب
دست مریزاد
سرکار خانم یارعلی زاده
یلدایتان مبارک
🍃🍃💐🍃🍃
پاسخ
آذر 30, 1398
درود و مهر و ارادت استاد گرانقدر
زنده باشید🌿🌺🌹🌸🌹🌺🌿
سپاس از همراهی ارزشمندتان
بر شما سرورم نیز مبارک بادا🍃
یلدایی خوش در انتظارتان💐🙏
پاسخ
آذر 30, 1398
البته من منظور اثر را به اندازه توان درک کردم ، اما اجازه دهید نکته ای را عرض کنم ، ذات واژه با صفت آن باید همخونی داشته باشد.برای مثال اگر بگوییم ” نسیم سهمگین ” ذات نسیم که فرحبخش و دل انگیز است با صفت سهمگینی جور در نمی آید. اما …اما یک نکته باقی می ماند و آن این است که نویسنده خیلی خیلی زیرکانه تن به عادت داده باشد یعنی مانند یک زندانی که عاشق زندانبانش شده باشد. . یعنی درست است که کابوس وحشتناک و خشن است اما برای نویسنده دلنشین و پذیرفتنی است. و با آن خو گرفته است.
ما آدم ها به همه چیز عادت می کنیم …حتی به بدبختی…
اثر زیبا بود و تصویری از اجتماع را به نمایش گذاشت. چیزی شبیه دیو و دلبر
دلبر عاشق دیو شده بود. در اینجا هم روزهای کابوس وار را دوست می داریم … اما در انتها، در شب های تنهایی گریستن را عاشقانه در آغوش می گیریم…
درود بر شما
پاسخ
آذر 30, 1398
درود جناب جلالی ارجمند؛
درک شما از شعر همیشه عالی
و بسی فراتر از خود اثر ست
و من این را بارها دیده ام
و تحسین تان نموده ام
از یک سو الفتی شدید با شب است و همان عادت که فرمودید و به دیگر روی بیانگر این است که آن قدر نیامده ای که آمدنت را باور ندارم و از شوکه اش گمان میکنم کابوس است و واقعیت ندارد…
اگر بیایی
مثل یک کابوس است
ولی چه کابوس دلنشینی
که پایان شب سیه، سپید باشد
نقاش خوبی بودم ولی
به هر دری می زنم
این شب،
سپید نمی شود
پاککنی باید
به باران بگو
دلم تنگ آسمان بی غبارست
دلم یک بغل هوای خوبِ تازه می خواهد
به باران بگو..
ولی صبر کن!
قلب من به این آلودگی
وابستگی دارد
بدون این دود
ریه های بودنم
تعجب نمی کند؟!
اگر نمی کند به باران بگو:
“به جان مان سیل نشو
ولی بیا، نم نم
درون سینه های
کولاک کرده غم”
.
درود برشما و یلدایی خوش در انتظارتان🙏
پاسخ
آذر 30, 1398
یلدایتان مبارک و سپاس از مهر کلامتان…
درود بر شما
پاسخ
آذر 30, 1398
زنده باشید مهربان استاد
سپاسگزارم و همچنین🙏
پاسخ
آذر 30, 1398
درود ها بر شما
بانو یار علی زاده گرامی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌈🍃
پاسخ
دی 1, 1398
درود و سپاس از لطفتان استاد معصومی شاعر زرین قلم
زنده باشید🙏💐🍃🌸🌸🍃💐
پاسخ
بستن فرم