🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دشت بارانی چشمان مرا آب کجاست
خاطر دلشده ای را سخن خواب کجاست
نکته ی صبر و قرار از من آواره مپرس
دل طوفانی بی تاب مرا تاب کجاست
می زنم چنگ به تار دل بی تاب خودم
دل کجا تار کجا چوبه مضراب کجاست
شب و روز از پی سیمای گلی میگردم
آفتابی دگر و جلوه ی مهتاب کجاست
کوچه در کوچه پریشان شده اولاد بشر
کس ندانست لب تشنه و سیراب کجاست
بخدا هر چه که دارم به کسی می بخشم
که نشانی دهد آن گوهر نایاب کجاست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
فروردین 8, 1399
درودتان❤️🙏
پاسخ
فروردین 8, 1399
سلام و سپاس بزرگوار ……..بهره بردم🌹🌹🌹🌹
پاسخ
فروردین 8, 1399
کوچه در کوچه پریشان شده اولاد بشر
کس ندانست لب تشنه و سیراب کجاست
___________________
در چشم مترسک
مجال پریدن
هیچ پرنده ای نیست
وقتی
باد
در تجلی ساحرانه ی
خود
وقاحت آمیز
باغ را
به ویرانه میکشد
آنگونه
که
چشم حریصانه ی
خواب را
مرگ
با تبسم سردی
در خود فرو میبرد
حامی شریبی
درود بر استاد مهر آفرین قلم
جناب معصومی نازنین
درپناه
خدای این روزا
🌹🌹🌹
پاسخ
فروردین 8, 1399
سلام
استاد معصومی ارجمند
سلیس و روان
دستمریزاد
تقدیمی : 🌈
گوهری گم لا ، کنی پیدا ، دلا
همچو نوری سایه ای در بین ما
بین مایی می کند او زندگی
چشم ها بیند هم او را درک لا
ولی اله بایبوردی
08 / 01 / 1398
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پاسخ
فروردین 8, 1399
…من هم
نمی دانم استاد
هر کجای این زمین بی وجود
میروم، او می شود مانند دود!
پ………………..
پاسخ
فروردین 8, 1399
سلاموعرض ادب …….
غزل بسیار زیبا ودل نشین دست مریزاد 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 8, 1399
درودتان استاد👏👏👏
🌷🌷🌷🌹🌷🌷🌷
پاسخ
فروردین 8, 1399
درود ها استاد
بسیار زیبا سروده اید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم