🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عشق میخوانم و جز عشـق دگر هیچ مگو
یار فرموده سـفر…، جز ز سفر هیچ مگو
غم اگر می رسد از راه، سلامش مکنید
لب که بگشود، زمن تیغِ تَبَر، هیچ مگو
در دلِ چرخ که نُه ماهه شده فصلِ بهار
جز ز فارغ شدنِ طفلِ ظفر…، هیچ مگو
غزلی هست؟ بخوان، فصلِ طرَب آمده است
در چنین فصلِ خوشی جز ز هنر هیچ مگو
از گُهر، دشت و دَمَن پُر شده، دیده بگشا
گاهِ نوروز شد و جز ز گهر، هیچ مگو
بوسه گر می طلبد دلبرِ شیرین سخنی
زان حذر باز توان کرد مگر…؟ هیچ مگو
ناصحم در پی می، جامه دَران آمده است
طارقا، باده بنوش و زِ خطر…، هیچ مگو
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):