🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 گنج دوران را تو گشتی صاحبی

(ثبت: 222379) فروردین 30, 1399 

 

1

زخم خورده آن دلی را کن نگاه
کُنج دیواری کِشد جانا چه آه

منتظر آن لحظه زخمش التیام
دست آن یاری برایش جان پناه

2

می کنم باور غریبی آشنا
با مدد او از گرفتاری رها

خانه گوری تار را روشن کند
گسترد بزمی چو یک مهمانسرا

3

گر خطایی رخ به ید ما ای رها
گردنِ این آن نیندازیم ما

ما خودی را متّهم لا دیگری
دستِ خود کیفر به حدّی ما رها

4

چون فصولی در گذر ایام ما
کودکی را یاد ، پیری را نما

با طبیعی عمر خود چون سازگار
راه پیدا طی راهی تا خدا

5

هر زمان دانا به غمگینی نما
قبض و بسطی را به یاد آور بیا

چتر مشکی چون عصایی را چه کار
بام گیتی همچو چتری شد تو را

6

با لبی لعلی چو یاقوتی بیان
شوقِ دیدارت ،تقلّا هر زمان

گنج دوران را تو گشتی صاحبی
گر چو الماسی نمایان بینمان

ولی اله بایبوردی

23 / 11 / 1398

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. مينا امينی

    فروردین 30, 1399

    درودها بزرگوار
    قلمتان نویسا
    مانا باشید به مهر🌸🌸🌸

    • ولی اله بایبوردی

      فروردین 31, 1399

      سلام

      سرکار خانم امینی

      سپاس از همراهی مستمرتان

      در پناه حق

      🌺🌺🌸🌺🌺

  2. رضا زمانیان قوژدی

    فروردین 30, 1399

    سلام.استاد بابیوردی عزیز
    قلمتان نویسا

    • ولی اله بایبوردی

      فروردین 31, 1399

      سلام

      استاد ارجمند جناب زمانیان عزیز

      ممنون از مهر حضورتان

      🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌈

  3. رضا زمانیان قوژدی

    فروردین 30, 1399

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا