🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یک شب بیا دیوانه شو ، در عاشقی افسانه شو
از غم رها کن سینه را ، با غصه ها بیگانه شو
دستم به دامان ِدلت ، جان می دهم در باورت
با این دل ِ درد آشنا ، یک شب بیا همخانه شو
من مست و مدهوش ِتوام یک سر وفا پوش ِتوام
سر می هم در راه ِ تو ، گل نوش ِ این پروانه شو
یک جرعه می خواهم نفس ، باکی ندارم از قفس
تا با منی ، من شاعرم ، گلواژه ها را شانه شو
گر عاشقی درد آشنا ، دل بسته بر شعر ِ طلا
چون درّ و گوهر ، خالصی دردانه شو دردانه شو
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
شهریور 15, 1395
.
تا ، با طلا ، همخانه شد ، دل ، از خرد بیگانه شد
این است ؟ رسم عاشقی ، فرزانه شو فرزانه شو
یا؟ راه پر خون را ، مرو ؟ یا قید سر را ، بی خیال !
معشوق و عاشق یک تن است ؛ مردانه شو مردانه شو
…………………………………………………………….
درودتان استاد خیاط پیشه عزیزم .
سلامت ارمغان الهی تان
.
پاسخ
شهریور 15, 1395
استاد ارجمندم جناب صباغ
از اینهمه لطف و بزرگواری شما چگونه تشکر کنم؟
سلامتی و سرسبزی ارزانی شما باد.
پاسخ
شهریور 15, 1395
پاسخ
شهریور 15, 1395
سپاش از حضورتان
پاسخ
شهریور 15, 1395
یک جرعه می خواهم نفس ، باکی ندارم از قفس
تا با منی ، من شاعرم ، گلواژه ها را شانه شو
گر عاشقی درد آشنا ، دل بسته بر شعر ِ طلا
چون درّ و گوهر ، خالصی دردانه شو دردانه شو
سلام بر طلای کرمان
شاعرپاک
مانند همیشه زیبا و فاخر سروده اید
در پناه خدا ………………………………………………………………………….
پاسخ
شهریور 15, 1395
سلام و درود و عرض ادب نوشیدم از زلال اندیشه ی و معطر شده از گل گلستان ارزشمند شما
بسیار زیباست جاودانه باشی خواهر ارجمندم
پاسخ
بستن فرم