🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اول شخص فرد اثر هاروکی موراکامی (معرفی رمان)

(ثبت: 241681) شهریور 20, 1400 
اول شخص فرد اثر هاروکی موراکامی (معرفی رمان)

 

معرفی کتاب اول شخص مفرد

اول شخص مفرد
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: سمانه تیموریان

کتاب اول شخص مفرد اثری جدید به قلم استاد پیچ‌وتاب‌های بی‌بدیل و داستان‌های خواندنی، هاروکی موراکامی است. در این مجموعه 8 داستان کوتاه گردآوری شده‌ که تمام آن‌ها از زاویه دید اول شخص روایت می‌شوند. منتقدان در سطح بین‌المللی به تحسین این کتاب پرداخته‌اند.

درباره کتاب اول شخص مفرد:

داستان‌های کوتاه اهمیت بسیاری دارند. این شیوه از قصه‌گویی به نویسنده آزادی می‌دهد تا پیام مد نظر خود را بدون این که الزامی به انجام کاری طولانی داشته باشد، به مخاطب برساند. موراکامی این‌بار در کتاب تازه‌ی خود که در سال 2021 منتشر شده، به سراغ داستان‌ کوتاه رفته است.

داستان‌های کوتاه و ساده‌ی هاروکی موراکامی (Haruki Murakami)، همچون رمان‌های پیچیده‌ترش، سوال‌های مهمی درباره‌ی ادراک، جهان، معنا و… مطرح می‌کنند و ما را به چالش می‌کشند. موراکامی طبق سیاق همیشگی‌اش به ندرت پاسخی ارائه می‌دهد و اغلب ما را با سوالاتی که در سرمان ایجاد کرده، رها می‌کند. داستان‌های اول شخص مفرد (First Person Singular) بیش از پیش نمایانگر وسواس خاص او هستند و راویان آن اغلب یکسان به نظر می‌رسند: روایتگران بی‌نامی که داستان از زبان آن‌ها نقل می‌شود. این کتاب نثری روان دارد و بسیار خوش‌خوان است. به همین دلیل از زمانی که شروع به خواندن آن می‌کنید، احتمالا برایتان سخت خواهد بود که قبل از به اتمام رساندن، آن را کنار بگذارید.

ویژگی خاص آثار این نویسنده‌ی محبوب ژاپنی تلفیق روح شرقی با ویژگی‌های داستان‌نویسی غربی است و همین باعث شده داستان‌های این کتاب به قدری دلنشین شوند که هرگز نتوانید آن‌ها را فراموش کنید. از داستان بیتلز و برخورد با دختری زیبا در راهروی دبیرستان گرفته، تا مردی که تصمیم می‌گیرد با کت و شلوار به پیاده‌روی برود. داستان‌های اول شخص مفرد از خاطرتان پاک نخواهد شد.

نکوداشت‌های کتاب اول شخص مفرد:
– فلسفی و رازآلود، همراه با امضای خاص موراکامی.گویی روح، عشق و کودکی ما را لمس می‌کند. (آمازون)
– بی‌شک طرفداران موراکامی را راضی خواهد کرد. (واشنگتن پست)
– همه‌ی این داستان‌ها سحرآمیز هستند. این فکری بود که هنگام خواندن کتاب اول شخص مفرد، کتاب جدید و درخشان هاروکی موراکامی، به ذهنم خطور کرد. (دیوید مینز، نیویورک تایمز)
– غیرقابل پیش‌بینی و با این حال، بسیار قانع‌کننده. هر هشت داستان این مجموعه خواندنی‌ست. (NPR)

با هاروکی موراکامی بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده‌ی نام‌آشنا و مدعی دائمی جایزه‌ی نوبل، از محبوبیت جهانی برخوردار است. می‌توان او را یکی از پرافتخارترین نویسندگان دانست. جایزه‌ی بین‌المللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزه‌ی فرانتس کافکا، جایزه‌ی جهانی فانتزی و جایزه‌ی اورشلیم از جمله جوایزی است که هاروکی موراکامی موفق به کسب آن‌ها شده است. موراکامی بیان می‌کند که او و همسرش از زندگی کارمندی متنفر بودند. همین می‌شود که بی‌پولی و سختی بیشتر را به جان بخرند و کافه‌ی خود را اداره کنند. شب‌ها و بعد از رفتن مشتری‌های کافه بود که موراکامی شروع به نوشتن می‌کرد. احتمالا همان‌جا بود که اولین جرقه‌های نوشتن شکل گرفت. از محبوب‌ترین کتاب‌های او می‌توان به کافکا در کرانه، به آواز باد گوش بسپار و تعقیب گوسفند وحشی اشاره کرد.

در بخشی از کتاب اول شخص مفرد می‌خوانیم:

راهروی تاریک یک دبیرستان، دختری زیبا، حاشیه‌ی دامن رقصانش، و صفحه با بیتلز.

اولین باری بود که آن دختر را می‌دیدم. طی آن دو سال تا زمان فارغ‌التحصیلی‌، هرگز سر راه یکدیگر قرار نگرفتیم. که اگر فکرش را بکنید نسبتا عجیب است. دبیرستانی که می‌رفتم یک مدرسه دولتی نسبتا بزرگ بود که بر فراز تپه‌ای در کوبه قرار داشت، با حدود 650 دانش آموز در هر پایه. (به ما اصطلاحاً می‌گفتند نسل انفجار، بنابراین تعدادمان بسیار زیاد بود.) همه یکدیگر را نمی‌شناختند. در حقیقت، نام اکثر بچه‌های مدرسه را نمی‌دانستم و آن‌ها را نمی‌شناختم. اما هنوز، وقتی که به آن مدرسه می‌رفتم تقریبا هر روز و هرگاه از آن راهرو می‌گذشتم، به طرز ظالمانه‌ای حس می‌کردم دیگر هیچ گاه آن دختر زیبا را نخواهم دید. هرگاه از آن راهرو عبور می‌کردم به دنبال او می‌گشتم.

آیا مانند دود محو شده بود؟ یا، شاید در آن بعدازظهر اوائل پائیز، انسانی واقعی را ندیدم و فقط توهمی دود مانند بود؟ شاید همان لحظه که از کنار یکدیگر عبور می‌کردیم، او را به شکلی زیبا و شاعرانه تصور کردم، و همین باعث شده اگر هم او را حقیقتا دوباره دیده باشم تشخیص ندهم؟ (بنظرم گزینه آخر محتمل‌تر است)

بعداً، با چند زن دیگر آشنا شده و با آن‌ها معاشرت می‌کردم. و هرگاه زن جدیدی را ملاقات می‌کردم، انگار بطور ناخودآگاه آرزو داشتم آن لحظه مبهمی را که در راهروی تاریک مدرسه در پائیز 1964 تجربه کرده‌ام دوباره در ذهنم تداعی کنم. آن سکوت، هیجان سمج قلب‌ام، احساس تنگی نفس در سینه، و زنگی که به نرمی در گوش‌هایم به صدا در ‌آمد.

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا