🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هر گاه زندگی را تعریف کردم به اندوه و تلخی دچار شدم
و هرگاه در زندگی تعریف شدم عشق و امید جاری گشت
هر گاه حرف های قشنگ زدم حسّ پلیدی مرا احاطه کرد
و هر گاه قشنگ حرف زدم رضایت درون یافتم
هر گاه و هر کجا و هر چه را تحمّل کردم راضی به مرگ شدم
و هر گاه هر چه یا هر که را پذیرفتم آرامش یارم شد
هر گاه با عینک عقیده با دیگران و با عینک عقل با خودم برخورد کردم
روح و روانم آشفته گردید و کینه روحم را خراشید
و هرگاه عینک عقیده ام را در خلوتم و عینک عقلم را در برخورد با دیگری
به کار بردم احساس شادمانی بی نظیری مرا احاطه نمود
هر گاه از کسی چیزی پرسیدم با نیّت محکوم کردن وی خودم
محکوم و ناراحت شدم و هر گاه صرفا به قصد آموزش پرسشی
از کسی کردم بی اندازه خرسند شدم
هر گاه در عشق و عاشقی دل بردم در نهایت باختم
و هر گاه دل سپردم از همان ابتدا افق پیروزی را حس کردم
شاید بارها از خود پرسیدین که چرا با توجه به تلاش های
خالصانه و قدم های صادقانه و نیّات محترمانه درزندگی به
هدف نرسیدم درک این مهم برایم اینگونه روشن شد که :
هرگاه از جان و دل خواستم و برای هدفی کاملا خیر و خوب همه
تلاشم را کردم به هیچ ساحل امنی نرسیدم چرا که حواسم نبود من
تلاش برای خودم کردم ، دعا برای خودم ، خواهان هدف خودم بودم
و گمان می کردم راه درستی من باید نتیجه دهد
تا اینکه به جای خود خواهی دگر خواه شدم . شب و روز با هر زبان و
وسیله و عقیده ای برای دیگران خواستم به یاری ایشان شتافتم تا جایی
که گاها مرا فضول خطاب کردند لکن وقتی بی طمع بودنم را دیدند آنها
نیز دگر خواه شده و برایم خوبی و خیر خواستند و نمی توانم وصف کنم
ابعاد معجزات شگفت انگیزی که در تبادل این سلسله انرژی های
دگرخواهی برایم پیش آمد
و در نهایت :
هر گاه انتظار داشتم درک شوم یا دوست داشته شوم منفور شدم
و هر گاه درک کردم و دوست داشتم بی اندازه محبوب گردیدم
به قلم : بابک حادثه
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
بستن فرم