🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نسخه

(ثبت: 255420) بهمن 6, 1401 
نسخه

آخرش از اول پیدا بود.کاره ای نبودیم که…اصلا کجای معامله بودیم؛ که الان کاسه ی داغ تر از آش باشیم؟؟؟ ما همان هایی بودیم که روی چمن پارک لاله دراز می کشیدیم؛ ساندویج فلافل گاز می زدیم و نفس عمیق می کشیدیم تا به سرفه بیفتیم؛ که یادمان نرود روی زمین هستیم. از بس بالن تخیلاتمان اوج می گرفت و به مناطق ممنوعه سرک می کشید. همه ی بچه های هنر یک تخته کم داشتند. بچه های ریاضی محض چند تا با هم؛ وگرنه آس و پاس نمی شدیم که…
مگر مدرک مان را روی پیشانی حک می کردند؟؟؟
عادت کرده بودیم پشت اتوبوس بدویم. با اولین دستمزد تئاتر مان برویم فست فودی بلوار کشاورز پیتزا بخوریم. این تنها لوکس ما بود!!!
وضع خانه هم بهتر نبود. هشت بچه خر خوان چپیده بودیم در یک لانه موش که از در و دیوارش سوسک می بارید. قبض های روی در یخچال هم مدام بر سرمان جیغ میزد. گویی دهان باز کرده بودند برای بلعیدن ما …
شب هایی که هوس کباب می کردیم یک تکه دنبه گوسفند آب کرده، روی سنگک سماق می پاشیدیم و داخل روغن چنان غرق می کردیم که موقع خوردن روغن بچکد لای انگشتانمان…
با ضربه ای که به شانه ام می خورد؛ به خودم می آیم. چند دقیقه گیج و منگ به اطراف زل می زنم. اصلا من اینجا چه می کردم؟؟؟
کلافه سرم را به عقب می چرخانم؛ با دیدن داروخانه به یاد نسخه توی دستم می افتم. راستی گفت چقدر؟؟؟؟ ص، صدددد، صد میلیوووووون
حس سوزش بدی در گلویم حس میکنم، سرگیجه، بوق ماشین ها، تهوع…
چیزی تا خروس خوان نمانده! از بس غلط زدم؛ نوید هر چه فحش آب نکشیده بود نثار روحم کرده بود.
صدای تق تق پاشنه ی کفش نقره ای از ذهنم پاک نمی شود. همین بعدازظهر موقع بالا آوردن کنار درخت خیابان مطهری، دیده بودمش….
یعنی الان پولش را گرفته؟؟؟ هووووووووف…. از این شانه به آن شانه میشوم. نسخه ی روی میز بدجور دهن کجی می کند!!!
به پیشنهاد داریوش فکر می کنم.
بوق ممتد چند ماشین…تق تق پاشنه….
_داریوش
_هووووم
_گفتی زنه چند سالشه؟
با خمیازه ای ساختگی برای فرو خوردن بغض می گوید: شصت و شش
طعم تلخ ۳۱ سال….
نوید؛ داریوش گویان می نشیند وسط تشک و ادامه می دهد: نزنه زیرش یه وقت؟؟؟
داریوش: نه بااااااابا، اول پول بعد عقد و ….خیالت راحت!!! حواسم هست.
صدای بوق…. تق تق پاشنه…..دختر….من، ممممممن…. پول….هر دو مسافر یک جاده بودیم.

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

نظرها
  1. جواد مهدی پور

    بهمن 9, 1401

    داستان عجیبیه 🤔🌸

  2. پروانه آجورلو

    بهمن 10, 1401

    سلام جناب مهدی پور
    از چه نظر؟🙂

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا