🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رومانتیسم

(ثبت: 262946) مرداد 24, 1402 
رومانتیسم

مقدمه

سلام و عرض ادب خدمت بزرگواران محفل پاک
چندی پیش مطالبی را برای آشنایی با سه مکتب ادبی-هنری رومانتیسم، رئالیسم و امپرسیونیسم گردآوری کردم. گمان می‌کنم که خالی از لطف نباشد اگر آن‌ها را در قالب سه نوشته‌ی کوتاه به اشتراک بگذارم. باید توجه داشت ژرفای و گستردگی این حیطه به‌حدی‌ست که جامعیت اندک این نوشته‌ها نمی‌تواند دربرگیرنده‌ی همه‌ی مباحث باشد. پس خواننده‌ی محترم برای آشنایی دقیق‌تر و بیشتر می‌تواند به منابع درج‌شده در نوشته‌ها مراجعه کند.

رومانتیسم (1)

سخن گفتن از تاثیر مکتب‌های هنری-ادبی بر تمام شئون جامعه و تاثرات آن از فرهنگ و تاریخ، آن‌قدر عظیم و چندجانبه است که مستلزم بررسی موازی سیر تفکرات فلسفی و هنری اعصارست. هنرپژوه با اندکی تفحص درمی‌یابد که ناچارست از دیدگاه‌های مختلف به آیینه‌ی جادویی هنر بنگرد و اگر هم شهودی صورت پذیرفت آن را در قالب چندین نظام زبانی شرح دهد. جریان‌های هنری‌ای که در بطن اجتماع شکل می‌گیرند و زیر پوسته‌ی فرهنگ امتداد می‌یابند، بارقه‌هایی از اندیشه‌ی هنرمندانی هستند که آفتاب ذوق در آسمان معرفتشان درخشیدن گرفته است. البته هنرمند را نمی‌توان جدای از بستر تاریخ و فرهنگش فرض کرد؛ چراکه بسیاری از نگرش‌های هنری و تغییر دیدگاه‌های گسترده این حیطه، در حقیقت واکنش خلاقانِ زمانه در رویارویی با کنش‌های روزگاری بوده است که در فضای آن بالیده‌اند. نمونه‌ی عالی این خلاقیتِ تاریخی، ظهور مکتب رومانتیسم بود.
رومانتیسم که در اواخر قرن هجدهم در انگلستان (2) و آلمان (3)، قرن نوزدهم در فرانسه (4)، ایتالیا (5) و کشورهای اسکاندیناوی (6) ظاهر شد، در اصل یک جنبش انقلابی بود بر پایه اصول عصر روشنگری (سیدحسینی، 1394). همان‌طور که حقوق فردی اهمیت می‌یابد در رومانتیسم هم آن قهرمان‌مآبی اساطیری و آرمان‌گرایی کلاسیسم جای خود را به خرد فردی، توجه به طبیعت و دیدن توامان نیکی و بدی می‌دهد. چنان‌که گوته کلاسیسم را مساوی با سلامت و رمانتیسم را مساوی با بیماری می‌دانست (شمیسا، 1390). همین نگرش زمینه را برای ظهور طغیان‌گونه رمان‌هایی فراهم می‌آورد که از جهان و کار جهان انتقاد می‌کنند. بینوایانِ «ویکتور هوگو» مثال آشنایی برای خیلی از ماست. جایی که تقابل میان عواطف انسانی و کاستی‌های نظام حقوقی و قوانین خشک ماشین‌وار، به زیبایی بیان شده است.
ورتر قهرمان رمان «رنج‌های ورتر جوان» اثر «گوته» نمونه‌ای از حساسیت رومانتیک است. کسی که تمام وجودش را تسلیم می‌کند تا از یک عاطفه‌ی پرافتخار سرشار شود. این عواطف آتشین در پی یافتن حقایق طبیعی و بی‌آلایش بشرند. شیفتگی به احساسات، تجارب جدیدی را برای انسان رقم می‌زند. همان‌طور که روسو و اندیشمندان پس از او در پی جستجوی آزادانه‌ی هویت نفس، واقعیت ژرف‌تر از سنت و یافتن انسان طبیعی در پشت قراردادهای اجتماعی بوده‌اند. چنین است که با توجه به پایایی این دغدغه‌ها تا عصر حاضر، شاید نتوان نقطه پایانی برای عصر رومانتیک متصور شد (گاردنر، 1381). مبانی تئوریک رومانتیسم مدیون اندیشه‌ورزی فیلسوفان آلمانی چون «برادران شلگل»، «شلینگ» و به خصوص «نووالیس» است (سیدحسینی، 1394).
نگرش‌های رومانتیک تنها محدود به ادبیات و فلسفه نشد و در شاخه‌های هنری دیگر هم تجلی یافت. در انگلستان، زادگاه رومانتیسیسم، معماری کلاسیک که منظم و متقارن بود جای خود را به زیبایی گیرا و بی‌نظم اما هماهنگ با طبیعت داد و این بی‌قاعدگی در طراحیِ بسیاری از باغ‌های انگلیسی نمود پیدا کرد (گاردنر، 1381). هم‌چنین نقاشی سده‌ی نوزدهم، بسیار تحت تاثیر روحیه‌ی رومانتیسم قرار گرفت. دخل و تصرف در حالات چهره و نشان دادن احساسات خشم و شرارت در کنار نجابت و آرامی از ویژگی‌های نقاشی این دوران بود (همان). این چنین بود که رفته‌رفته علاوه بر نقاشان انگلیسی، هنرمندان فرانسوی هم توجه خود را از آرایه‌ها و نمادهای قدرت به سوی افراد عادی و زندگی طبیعی معطوف داشتند (گامبریج، 1396). به دلیل روحیه‌ی هیجانی و طغیانگر رومانتیسم نمی‌توان اصول دقیقی برای آن ذکر کرد، اما با توجه به وجوه تمایز آن از کلاسیسم می‌توانیم این موارد را به عنوان ویژگی‌های آن در نظر بگیریم: 1. بازگشت به طبیعت 2. مخالفت با خرد 3. تکیه بر ضمیر ناخودآگاه 4. بیمارگونگی 5. آزادی 6. هیجان و احساسات 7. گریز و سیاحت 8. کشف و شهود (ثروت، 1385).
انسان رومانتیک مسافری‌ست که عقل را در دیارش جا می‌گذارد و با کوله‌باری از احساس و هیجان قدم در راهی می‌نهد که خودش هم از مقصد آن آگاه نیست. او بیمارگونه از قیود دست‌وپا گیر عرف اجتماع برآشفته می‌شود. بنده‌ی فضائل شدن را برنمی‌تابد. آزادانه در پی خود حقیقی‌اش است و ابایی هم از رها کردن عنان هیجاناتش ندارد. دل می‌بندد و دل می‌برد. می‌خندد و می‌گرید و سرانجام رنج‌هایش را در قالب اشعار دیوانه‌وار با واژه‌نامه‌ی احساس معنا می‌کند.

پانویس

(1) Romantisme، واژه‌ای فرانسوی
(2) ویلیام بلیک، وردزورث، کولریج
(3) گوته، شیلر، هولدرین
(4) ویکتور هوگو، شاتوبریان، لامارتین
(5) مانتسونی، لئوپاردی
(6) اولنشلگر، تنگر و استاگنلیوس
(7) تصویر نمایه یک نقاشی از «کاسپار داوید فریدریش»، نقاش آلمانی، با عنوان «سرگردان بر فراز دریای مه» است.

منابع

1. ثروت، منصور، 1385، آشنایی با مکتب‌های ادبی، نشر سخن، تهران، چ اول، ص71-88
2. سیدحسینی، رضا، 1394، مکتب‌های ادبی، چ نوزدهم، انتشارات نگاه، ج1، ص 167 و 174
3. شمیسا، سیروس، 1390، مکتب‌های ادبی، چ یازدهم، نشر قطره، ص 66
4. گاردنر، هلن، 1381، هنر در گذر زمان، ترجمه محمد تقی فرامرزی، انتشارت آگاه، تهران، چ پنجم، ص 560 و 561 و 570
5. گامبریج، ارنست‌هانس، 1396، تاریخ هنر، ترجمه علی رامین، نشر نی، تهران، چ نهم، ص 462

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (5):

نظرها
  1. برهان جاوید

    مرداد 28, 1402

    درود سینا جان و سپاس از درج این مطالب ارزشمند

    از بزرگان این سبک می توان لامارتین، آلفرد دوموسه، شیلر را نام برد و در ادبیات ما بزرگانی مثل شاملو و شهریار

    شعری از لامارتین را بخوانیم به یاد مشوقه ی نوجوانیش،فرشته ی زیبایی که در 16 سالگی لب مرگ را بوسید:
    شاخه ي بادام
    این شاخه ی سبز بادام که پای تا سر در پیراهنی از شکوفه ی سپید پنهان شده چه زیباست وچه عطر دل انگیزی دارد!ولی آیا پایان عمر او نیز چنین خواهد بود؟
    افسوس! چه آنرا بر جای گذارند و چه شکوفه های زیبایش را بچینند، چه بر سر زلف دلبری جایش دهند و چه بر روی قلب دلداده ای استوارش سازند،پیش از آنکه روزی چند بر آن بگذرد،همچون گل امید ما برگ به برگ فرو خواهد ریخت و از آن زیبایی و دل ربایی جز یأس و حسرت چیزی برجای نخواهد ماند
    ای گل زیبا چقدر ماجرای زندگانی ما بتو شبیه است
    گل زندگانی ما نیزچون تو روزی سر از خاک بدر می کند و روزی به آرامی گلبرگهای آن می شکفد.روزی بر اطراف خویش عطر بیزی می کندو روزی نیز پیش از آنکه موسم تابستان فرا رسد،می پژمرد و باز در دل خاک تیره مکان می گیرد
    اکنون که این شکوفه ی خوش آب و رنگ چنین ناپایدار است،بیا تا فرصتی باقیست دست از آن بر نداریم و از عطر دل آویزش مشام جان را لذت بخشیم، از درون گلبرگهای خندان آن شیره ی روح پرورش را بمکیم و پیش ازآنکه باد صبا بوی جان فضایش را به غارت برد و چهره ی دل ربایش را آسیب رساند تمتئی برگیریم
    تاریخچه ی زندگانی این گل بیوفا بسی ساده است:زمانی سر از خاک بدر کرد و روزی در سینه ی خاک رفت،وقتی نسیم بهاری گلبرگهای لطیفش را از هم بشکفت و روزگاری باد خزانی هر برگ آن را به گوشه ای پرتاب کرد
    گوش فرادار تا بشنوی که هر گلی که دستخوش این تندباد یغماگر می شود،پیش از آنکه قدم در وادی نیستی گذارد چه می گوید
    بکوشید تا این چند روزه ی عمر را با شادمانی بسر برید،زیرا دیری نخواهد گذشت که دوران شوم پیری فرا خواهد رسید وخاک تیره شما را برای همیشه در دل خویش مکان خواهد دهد
    اکنون که مقدر است این شکوفه ی زیبا روزی نابود گردد پس هر چه زودتر بپژمرد و در خاک رود
    اکنون که بناست این گلهای محبوب زمانی به وادی نیستی رهسپار شوند پس هم امروز رخت از جهان بر بندند و نام عشق را با خود از روی زمین بردارند…

    🌺🌺🌺🌺👏👏👏👏

    • سینا دژآگه

      مرداد 29, 1402

      سلام و عرض ادب برهان عزیز و مهربان، شاعر گرانقدر پاک
      سپاس از اشتراک دیدگاه ارزشمندتان و این شعر زیبا که همسو با مطالب این صفحه است. سپاسگزارم که سیاهه‌های بنده را با ذکر مصداقی از شعر رومانتیک روسفید کردید.
      خیلی خوشحالم که شما خواننده‌ی این مطلب بودید. امیدوارم در مطالب آینده هم دیدگاه ژرف‌اندیشه‌تان را به اشتراک بگذارید.
      زنده باشید🌺🌸🌺🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا