🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نقطه‌ی نانجیب پایان

(ثبت: 262190) تیر 31, 1402 

 

می‌زند بوسه بر شقیقه‌ی عمر
لوله‌ی هفت‌تیر بدبختی
بچکان ماشه را، خشاب پر است
از فشنگ جدایی و سختی

بچکان ماشه را، تمامش کن
این سرودن به نبض هذیان را
اوّل سرنوشت جا بگذار
نقطه‌ی نانجیب پایان را

تیر اول، نگاه باروتی
تیر دوم، جرقه‌ای کوچک
تیر سوم، وصال در آتش
منفجر می‌شویم با فندک

تیر چارم‌، سکوت در غوغا
تیر پنجم، حریف بغض شدن
تیر بعدی، به گریه تن دادن
بوسه‌های طناب بر گردن

تیر هفتم، رکود احساسات
خو گرفتن به روزهای مریض
هر شب از ترس دیدن کابوس
خوردن ناگوار چای غلیظ

سایه تا سایه در سیاهی غرق
سینه تا پشت لانه‌ی خنجر
چشم تا گونه اشک و خون جاری
حال و اوضاع بدتر از بدتر

دوره کرده‌ست قصر ذهنم را
لشکر ترس، یاس، خشم، گناه
بغض من زخم می‌خورد یک‌ریز
از لب سرخ خنجر غم و آه

هی تلنبار می‌شود، پاییز
روی تقویم‌های دیواری
زندگی بی‌بهانه چیزی نیست
جز روندی چرند و تکراری

جز حواسی که دائماً پرت است
جز شروعی به رنگ آخر خط
مثل یک آسیاب متروکه
تشنه‌ام، تشنه‌ی کمی حرکت

مثل یک مشت ابر بی‌باران
باز سربار آسمان شده‌ام
مثل یک حبّه قند بداقبال
ساکن قعر استکان شده‌ام

مثل یک داستان بی‌سر و ته
پر شدم از حوادثی مبهم
مثل یک گله واژه‌ی مرده
توی تابوت شعر جان دادم

مثلِ مثلِ وَ باز هم مثل…
گور بابای هر چه تشبیه‌ست
این همه شعر و واژه‌پردازی
راه حل نیست، اصل توجیه‌ست

راه از پای من گریزان شد
وقتی از منطقم سفر کردم
بین کجراهه‌های دیوانه
درّه تا درّه تاب آوردم

به خودم آمدم که فهمیدم
جفت‌پاهای من قلم شده‌اند
خط‌خطی‌های دفترم انگار
ردّپای دقیق غم شده‌اند

راه سر زنده ماندم این بود
زندگی را به خاک بسپارم
یا کمی رو به قبل برگردم
تیرها را دوباره بشمارم

تیر اوّل خشاب خالی بود
من نمردم، تفنگ‌ها مردند
توی بزرخ، تمام انسان‌ها
از خدایانشان رکب خوردند

نچکان ماشه را و آینه باش
خسته‌ام از هجوم سنگ شدن
باز یک تُنگ تَنگ و زجر عمیق
باز هم وحشت نهنگ شدن

آخرش سهم پای شبگردم
تاول و درد و زخم چرکین شد
خسته از هرچه هست و نیست… وَ نیست
پلک‌هایم دوباره سنگین شد

«سگ ولگرد» آخرین کابوس
سرزمین بدون نور کجاست؟
صادقانه مرا «هدایت» کن…
لانه‌ی بوف‌های کور کجاست؟

 

۱۳۹۸
سینا دژآگه

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):

نظرها 26 
  1. سینا دژآگه

    تیر 31, 1402

    سلام و عرض ادب خدمت بزرگواران محفل پاک
    مدتی قبل چهارپاره‌ای با عنوان «عکاس زمان» را به اشتراک گذاشتم و همان روزها به‌شدت درگیر دردسرهای آخر ترم دانشگاه شدم. به این دلیل که چند روزی نمی‌توانستم آن‌طور که شایسته است پذیرای مهر بزرگواران باشم، آن شعر را پاک کردم اما اگر عمری باشد در آینده‌ دوباره ارسالش خواهم کرد. به رسم ادب، از عزیزانی که برای آن چهارپاره، نقد و نظر نوشتند عذرخواهم.
    ارادتمند
    سینا دژآگه🙏🌺🌸🌺🌸

  2. معین حجت

    تیر 31, 1402

    بسیار عالی آقا سینا…
    درود بر شما با این سروده فاخر و البته امروزی، زبان شعر شما را دوست می‌دارم…
    👏👏👏💐💐💐

    • سینا دژآگه

      تیر 31, 1402

      سلام و عرض ادب جناب حجت عزیز
      نظر مهربانانه و ارزشمند شما همیشه مایه افتخار بنده‌ست.
      زنده باشید🌸🌺🌸🌺

  3. مهرداد مانا

    تیر 31, 1402

    سلام …
    فکر کنم باید کم کم در دکانم رو تخته کنم . سینا که شعر بذاره ، مانا دیگه سنار سیاهی نمی ارزه …. آقا ما دربست شیفته ی این قلم شدیم .
    ضمنا هرکی بیاد بخونه و لایک نکنه من عاقش می کنم … بعدن نگید چرا نگفتی ؟ 😅😅😅

    • سینا دژآگه

      تیر 31, 1402

      سلام و عرض ادب جناب مانای عزیز
      شرمنده می‌فرمایید. ما مخلص شما و تمام سروران محفل پاک هستیم.
      این سیاهه‌ها را به مهر می‌خوانید و زیبا می‌بینید.
      برقرار باشید🌸🌺🌸🌺

  4. مهرداد مانا

    تیر 31, 1402

    برای واکاوی بیشتر شعر اگر این همه دردسر عجیب غریب اجازه دهند بر می گردم .

    • سینا دژآگه

      تیر 31, 1402

      به‌به. باعث افتخارست و مشتاقانه چشم به راه هستم🙏❤️

  5. مينا امينی

    تیر 31, 1402

    تیر اوّل خشاب خالی بود
    من نمردم، تفنگ‌ها مردند
    توی بزرخ، تمام انسان‌ها
    از خدایانشان رکب خوردند…

    👏👏👏

    دوستش داشتم
    زیباست زیباست و زیبا اما تلخ

    ممنونم از اشتراک گذاری دوست هنرمند
    🌼🌼🌼

    • سینا دژآگه

      مرداد 1, 1402

      سلام و عرض ادب خانم امینی ارجمند
      سپاس از مهر نگاهتان. خوشحالم که این سیاهه مورد پسند بوده است. حضور ارزشمندتان را ارج می‌نهم.
      سرفراز باشید🌺🌸🌺🌸

  6. رهگذر

    تیر 31, 1402

    درود و عرض ادب
    تجربه‌ی مطالعاتی بنده اینگونه میگوید که بهترین خوراک برای شعر کلاسیک (بخصوص چهارپاره) آمیختن آن با روایت و در مواردی مونتاژ روایت است؛ روایتی که تصاویر نو و عواطف قوی آن را پشتیبانی کند. در برخی بندها احساس میکنم که شاعر جز افزودن بار عاطفی‌ و بیان توضیحی، شاید هم بیشتر گلایه مندی؛ که این روند میتواند چندین صفحه امتداد یابد و تمامی نداشته باشد، چیز نو یا شگفت‌انگیز دیگری به شعر نیفزوده و هر بندش شعر را گامی به جلو نبرده است. حتی ممکن است در همان میانه‌ های کار، احساس ملال و اطناب نیز به مخاطب این جنس اشعار دست بدهد و او را از پیگیری ادامه ی شعر منصرف کند؛ البته این ایراد به اکثر کارهای کلاسیک وارد است. گاه حلاوت وزن و قافیه و آهنگ یا گره خوردن به اوزان عروضی ممکن است شاعر را از ساخت ایماژ، فضاسازی، مونتاژ روایت، تکنیک‌های زبانی و روایی و و و غافل کند. خلاصه مطلب، گاهی اوقات کوتاهی اشعار کلاسیک میتواند ارزش و تأثیرگذاری‌شان را بیشتر یا بهتر بگویم: بلندتر کند. لذا ای کاش شعرتان کوتاه‌تر بود.
    با احترام🌷 یا حق

    • سینا دژآگه

      مرداد 1, 1402

      سلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاس از اشتراک تجارب مطالعاتی‌تان. همین که این سیاهه رهگذری اندیشمند را مجاب به نوشتن کرده، برایم بسیار ارزشمند است. وقتی شعری وارد چرخه‌ی خوانش می‌شود تلقی‌های فرامتنی آن نیز از حیطه‌ی اختیار شاعر خارج خواهد شد. به همین دلیل هرگز عادت نداشته‌ام درباره‌ی سیاهه‌هایم اظهار نظر یا دفاعی داشته باشم. اما به‌رسم پذیرایی از نظر مخاطب، چند مورد کوتاه را عرض می‌کنم.
      – به‌گمانم به‌کارگیری روایت تنها یک راه برای سرودن اشعار بلند است. گاهی می‌توان با کلاژ تصاویر و یا اپیزودیک کردن مفاهیم، شعر بلند سرود. حال آنکه این سیاهه در نظر خودم روایتی‌ست در سه فراز: یک) شرح رخداد دو) دوره‌ی پسا رخداد سه) فرجام و بازگشت به رخداد نخستین.
      – شعر برای من یک امر درون‌زبانی‌ست. شکست زبان و خروج آن از حالت معمول و تن ندادن به تعابیر قالبی و از پیش آماده را مقدم بر هر نیت شاعرانه یا هدفی ویژه می‌دانم. نکاتی که فرمودید در امتداد همین شکست زینت‌بخش شعر هستند. به‌گمانم جرقه‌ی آفرینش شعر رنج، گلایه‌مندی و در معنایی عام شکست است، چان‌که سارتر می‌نویسد:«التزام شعر در تقبل «شکست» است تا ناکامی‌های بشری را در خود تحلیل برد، شاعر کسی است که خود را ملتزم به شکست می‌داند» (1).
      – در فراز دوم این سیاهه نوعی ضدیت با شعر نیز وجود دارد. وقتی که سیاهه‌نویس از تشبیه به عنوانی مجازی از کلیت شعر اعلام خستگی و ملال می‌کند. مراد فراهادپور در کتاب ایده‌های شعری نوعی از این به‌ستوه آمدن را در قطعه‌ای چنین تصویر کرده ست:
      شامگاه زمستان
      آسمان چرک
      پرده‌های راه‌راه چروک
      جانور مفلوکی است زندگی
      استعاره‌ای سخیف
      که تن بی‌رمق نخستین بند را
      به نزدیک‌ترین ایماژ بعدی می‌رساند (2)
      با سپاس از لطف و مهرتان🌺🌸🌺🌸

      1. سارتر، ژان پل، بی‌تا، ادبیات چیست؟، ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، نشر زمان، تهران.
      2. فرهادپور، مراد، 1399، ایده‌های شعری، چاپ یکم، نشر ردّپا، تهران.

      • فیروزه سمیعی

        مرداد 6, 1402

        زنده باد 👏👏👏👏
        بسیار آموختم ☘️🌸🌺🌹

        • سینا دژآگه

          مرداد 7, 1402

          سلام و عرض ادب
          لطف دارید و سپاس از مهرتان🙏💐💐💐

      • فیروزه سمیعی

        مرداد 6, 1402

        درودتان باد جناب استاد دژاگه
        و آفرینا🌺🌸☘️
        شعر بسیار فرازمند و روایتمندی
        و تاثیر گذار و خلاقانه در نوع تصویری سازی و موسیقی که با ریتم خوانش بر دل و جان می نشیند، خواندم .
        و بسیار لذت بردم .
        از آن شعرهایی است که خواننده دوست دارد باز بخواند و هی بخواند …
        زنده باد 👏👏👏👏
        شاعرانگی های تان مستدام ☘️💎🌺🌹🌸☘️
        هماره نویسا باشید و سرفراز و سبز
        ☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️

        • سینا دژآگه

          مرداد 7, 1402

          سلام و عرض ادب خدمت بانو سمیعی ارجمند
          چون همیشه این سیاهه‌ها را به مهر خوانده‌اید. قدردان لطف و مهر ارزشمندتان هستم. خوش آمدید.
          پاینده باشید و سرزنده🌺🌸🌺🌸

          • فیروزه سمیعی

            مرداد 8, 1402

            پاینده باشید و سبز و درخشان
            ☘️🌹🧿✨

  7. محمدعلی رضاپور

    مرداد 1, 1402

    سلام و درود و خدا قوت بزرگوار

    • سینا دژآگه

      مرداد 1, 1402

      سلام و عرض ادب جناب رضاپور عزیز
      سپاسگزارم، خوش آمدید.
      پیروز باشید🌺🌸🌺🌸

  8. محمدعلی رضاپور

    مرداد 1, 1402

    سلام و درود
    همچنان در حسینیه ی مجازی سایت،
    آماده ی استفاده از اشعار و مطالب ارجمندتان هستیم.
    اجرتان با مظلوم کربلا
    https://sherepaak.com/261937/—-

    • سینا دژآگه

      مرداد 1, 1402

      درودی دوباره جناب رضاپور
      متاسفانه در زمینه‌ی اشعار آیینی سروده‌ای ندارم که خدمت برسم. امید که موفق باشید🌺🌸🌺🌸

      • مهرداد مانا

        مرداد 3, 1402

        باورش سخته
        ولی مانا با همه ی روح شورشی اش کلی هم شعر آیینی دارد
        حالشو داشتی به ” آواز احمدی ” سر بزن

        • سینا دژآگه

          مرداد 5, 1402

          بله سخته جناب مانا😁
          به روی چشم با افتخار می‌خوانمش🙏

      • مهرداد مانا

        مرداد 3, 1402

        سلام

        از آنجا که شعر طولانی ست و فرصتم آنگونه فراخ نیست تا به همه ی آن ناخنک بزنم ، خلاصه می نویسم در باب صحنه ی دوئل در این شعر . که البته مثل داستان پیرزن خریدار یوسف ، صرفا جهت این است تا ملت بگویند مانا هم مثلا نقد شعر بلد است …

        در این شعر یک دوئل رخ داده است . بین ” شکست ” و ” شاعر ”
        که در ابتدای امر چنین به نظر می رسد ، آقای ” بدبختی ” هر هفت تیر خود را به عمر شاعر شلیک کرده است :

        تیر اول، نگاه باروتی
        تیر دوم، جرقه‌ای کوچک
        تیر سوم، وصال در آتش
        تیر چارم‌، سکوت در غوغا
        تیر پنجم، حریف بغض شدن
        تیر ششم به گریه تن دادن
        تیر هفتم، رکود احساسات

        جنس گلوله ها از جدایی هستند . و ظاهرا موفقیت از آن بدبختی ست که توانسته شاعر را زمین گیر کند .

        اما پرده عوض می شود و شاعر مدعی ست که گلوله ها هیچ کدام به او نخورده اند و اصلا خشاب خالی بوده است . اما باز هم پیروزی شاعر از این قضیه استنباط نمی شود . بلکه در ادامه شاعر مدعی ست که او از بدبختی رکب خورده چنانکه انسان از خدایانش . آیا شکست و بدبختی بر انسان محیط است ؟ آیا انسان مخلوق بدبختی ست ؟؟

        شعر سرانجام از شدت ” مونولوگ ” سر از بوف کور صادق هدایت در می آورد که به نظرم زیباترین مونولوگ تاریخ ادبیات ایران است .

        سیناجان به حدی اینجا شلوغ و درهم برهم است که کلا خودمم نمی دانم چه دارم می نویسم ؟ و تا همین جا بسنده می کنم . رابطه ی تُنگ تَنگ را با نهنگ دوست داشتم هم از زاویه ی ” دریابینی ” شاعر . هم از لحاظ همآوایی و هم به خاطر مراعات نظیر و نیز طنز و کنایه ی پنهان در رگ آن . همین طور یادکردی که از صادق هدایت و دو اثر ارزشمندش داشتی و نیز این تشبیه فوق شاعرانه را :
        به خودم آمدم که فهمیدم
        جفت‌پاهای من قلم شده‌اند
        خط‌خطی‌های دفترم انگار
        ردّپای دقیق غم شده‌اند

        آقا من برممممممم …. اگه گذاشتند چهار خط بنویسم ؟

        راستی وقتی نوجوان بودم شعری داشتم که من سهراب بودم و ” شکست ” در نقش رستم ظاهر می شد :

        نوبت اول چون به خاکش نشاندم
        امان خواست
        امانش دادم
        ..
        شکست ، خود اگرچه یلی بی شکست بود
        همگان دانند که به حیله بر من فایق آمد
        و تو نوشدارویی بودی با بوی درنگ
        تا من
        به زخم پهلوی خویش بمیرم ….

        البته ضعیف است مربوط به زمستان سال ۷۹ می باشد .

        • سینا دژآگه

          مرداد 5, 1402

          سلام و عرض ادب خدمت جناب مهرداد مانا شاعر گرانسنگ
          نخست باید عرض کنم از آشنایی با شما و قلمتان بی‌اندازه خوشحالم. باعث افتخار بنده‌ست لطفی که دارید.
          سپاس از نقد و واکاوی ارزشمندتان که بزرگترین لطف است در حق سیاهه‌نویسی چون بنده. لذت بردم از خلاقیت و ذکاوت شما. از آنجایی که در کاربست زبان خبره هستید به زیبایی تشبیهات، استعاره‌ها و روند روایی شعر را تشریح فرمودید.
          هر چه بنویسم درخور زحمت ارزنده‌ی شما نخواهد بود.
          شعر قدیمی‌تان هم بسیار خواندنی بود. سپاس از اشتراک آن در این صفحه.
          ارادتمند و مشتاق خواندن قلمتان هستم🌺🌸🌺🌸🙏

  9. شیما رحمانی

    مرداد 5, 1402

    درودها جناب دژآگه انقدر که به دلم سروده های شما نشستن که دلم میخواد بارها و بارها بخونمشون و بقول اقای مانای عزیز کلا جمع کنم برم ازینجا. البته دور از جون ایشون . خودم رو میگم👏👏👏👏👏🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    • سینا دژآگه

      مرداد 5, 1402

      سلام و عرض ادب بانو رحمانی ارجمند
      خوشحالم مورد پسندتان بوده است. اختیار دارید مهرتان مایه افتخارست. امیدوارم شما و جناب مانای عزیز همیشه در آسمان شعر و ادب بدرخشید
      زنده باشید🌺🌸🌺🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا