🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نیفتاده از سر هوایت چرا؟
چرا مانده ام من به پایت… چرا؟
تو که رفته ای و نمی خوانی ام
غزل می نویسم برایت چرا؟
گسستی اگر رشته را بین راه
ولی من نکردم رهایت چرا؟
دو صد چلّه و سال ها درد و اشک
تمامی ندارد عزایت چرا؟
دعا کرده بودی پشیمان شوم
ندارد اثر پس دعایت چرا؟
مگر می شود بعد تو دل سپرد؟
نگو کس نیامد به جایت چرا؟
اگر دشمنی کرده ای با دلم
گذر کرده ام از خطایت چرا؟
به چشمت نیامد به آتش زدم
ندیدی شدم جان فدایت چرا؟
چرا دلبری را به حد برده ای
تمامی ندارد بلایت چرا؟
زمین زد مرا چشم و ابروی تو
دگر خنده ی دلربایت چرا؟
ندارد کمی رحم در دلبری
لبِ آتشِ بی خدایت چرا؟
اگر در سرت فکر ماندن نبود
نمودی مرا مبتلایت چرا؟
جوابی ندارد چراهای من؟
نیامد سکوت صدایت چرا؟
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
تیر 8, 1402
سلام
این شعر وصف حال بسیاری ست . از جمله خودم
تاثیر و تاثرش عالی بود
پاسخ
بستن فرم