🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مثلِ نَخلی خُشک و بی محصول،بیهوده شدم
چون زَنانِ یائسه فرتوت و فرسوده شدم
حس و حالم خوب نیست،روزهایم فانی اند
من کجا،بر رشته یِ مویِ تو،آلوده شدم؟
آنقدر حجمِ غَمم هستش فراوان در دِلم
هم چنان گُردانِ سلولانِ بَد، توده شدم
کَدخدا دزدید و رفتش،حد به عاشق ها زدند
نام نیکم رفت از کف چون که دزد، دِه شدم
صورتم گم کرده لبخندش به رویِ چهره ام
در همان امواجِ لبخندت که دزدیده شدم
روز آخر چون که بَستی بارِ تلخِ رفتَنت
مثلِ آهن هایِ سرده کوره گُرخیده شدم
در میانِ قلبِ تو،زخمی اسیری عاشقم
من برایِ جوخه یِ آتش پَسندیده شدم
تو همان اسکندری،الحق که سوزاندی مرا
من همان با طالعِ بد در جهان دیده شدم
آنقدر سرد و پریشانم، که احساسم غم است
خاص در شیراز هستم، مثل فالوده شدم
آخرین بیتِ غزل آمد،که می پرسم هَنوز
من کجا،بر رشته یِ مویِ تو،آلوده شدم؟
#علی_سالاروند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
شهریور 13, 1396
درود بر شما
پاسخ
شهریور 13, 1396
ممنون و سپاس بانو
پاسخ
بستن فرم