🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آبروی ایمان
به زخم تازه مکن صحبت نمکدان را
مجو ز خانه خرابی حدیث ویران را
بجمع مجلس انسی ز همرهان رفیق
مگو به عاشق بیدل حدیث هجران را
خزان اگرچه بتاراج خود برد ای گل
ببرگ شاخه مخوان زوزه زمستان را
بگوشِ نسترن و یاس و نرگس شهلا
مخوان ترانه بجز نغمه های باران را
بطوف کعبه خورشید و چهره جانان
مبر ز خاطره آداب آفتاب گردان را
بجای هر قدمی را که می گذاری پا
گزیده بین و نریز آبروی ایمان را
به انتهای شبی در سحرگهی دیدم
نکرده خود ستمی تا نداده تاوان را
مکن نظر ز حقارت بسوی معصومی
که جاودانه نبینی دو روز دوران را
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
شهریور 3, 1398
سلام و درود
بسیار زیباست🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 3, 1398
جناب معصومی این نصیحت نامه ای را خواندم حقیقتا محکم و ادیبانه نگارش شده بود. سوای مفهوم و احساس درونش ، تصویرهای زنده و روشنی را به نمایش گذاشته بود. درود بر شما
پاسخ
شهریور 3, 1398
درودتان🌹
به انتهای شبی در سحرگهی دیدم
نکرده خود ستمی تا نداده تاوان را
پاسخ
شهریور 3, 1398
سلام و درود
استاد معصومی عزیز
بگوشِ نسترن و یاس و نرگس شهلا
مخوان ترانه بجز نغمه های باران را
مراعات نظیر زیبایی
دستمریزاد
🌸🌸🌸🌷🌸🌸🌸
پاسخ
شهریور 3, 1398
استاد اکنون نمک را میخورند نمکدان را نمیشکنند میریزند روی زخمت ..
درود
پاسخ
شهریور 3, 1398
سلام استاد
نانت خوردن دارد و نمکت چشیدن…
پاسخ
شهریور 3, 1398
خزان اگرچه بتاراج می برد گل را
ببرگ شاخه مخوان زوزه زمستان را
سلام و درود بر جناب معصومی
عجب غزل استخوان دار زیبایی
لذت بردم
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
شهریور 4, 1398
بگوشِ نسترن و یاس و نرگس شهلا
مخوان ترانه بجز نغمه های باران را
درودها برشما جناب معصومی گرانقدر
بسیار زیبا بود
قلمتون ماندگار
سایتون مستدام🌷🌷🌷
پاسخ
شهریور 5, 1398
سلام به شما
استاد معصومی عزیز
بسیار بهره بردم از سروده ی ناب تان
احسنت و تبارک الله
یا علی ع🌺🌺🌺
پاسخ
بستن فرم