![غلام الله حافظی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/03/InShot_۲۰۲۱۰۳۲۱_۰۹۴۹۰۱۴۲۴.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یک من میان این همه آلامی روزگار
تا عمق دردهای که پیداست، رفته ام
از عشق از رفاقت دنیا خبر که نیست
جز رنج بی شمار که سودی نبرده ام
باید خودم به درد تنم چاره سر کشم
در پیش چشم های شما، من که مرده ام
هر چند که آرزوی کسی نیست در سرم
زین روز و شام کلبه ی ویرانه خسته ام
دیگر مجالی نیست به راهی قدم زنم
با درد و غصه ها به جنون پر کشیده ام
✍: غلام الله حافظی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
دی 8, 1399
درود بر شما شاعر گرانمهر
دستمریزاد
روزتان پر از سرور و توفیق
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
دی 8, 1399
آبجی عزیز خیلی ممنون🌺🙏
درود های متقابل مرا نیز پذیرا شوید
پاسخ
دی 11, 1399
جنون تو آنقدرهاهم بدنیست
لذت میبرم ، چون تویی در سرم
کاش از این جنون رها شوم
خواهم گفت به تو که عاشقی چگونه است
قلمتان روان
دلتان شاد
لذت بردم
🌸
پاسخ
اسفند 17, 1399
ممنون و متشکرم بانوی گرامی💓🌺🌺
پاسخ
بستن فرم