🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
کودکی من و تو
در میانِ مرزهای سیاه و سفید بزرگ شد
و با موهایی جوگندمی به سربازی رفت!
او چشمی در شرق دارد
و چشمِ دیگرش غربی است
در بین نبود و بودِ خویش به پیری حروف فکر می کند
فصلی زرد دارد که فقط در نوجوانی باران جوانه می زنند
یاد گرفته است سیاه باشد
آموخته است قرمزهای زندگی را بیشتر رنگ کند
کفش هایش همیشه
با پای برهنه کوچه ها را قدم می زنند
سال هاست که کودکی من و تو
جوانی ، نوجوان است!
و گزاره هایی کال و نهادهایی رسیده دارد
او می گذارد و می گذرد…!
عابدین پاپی(آرام)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
بستن فرم