![علی معصومی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2020/04/new-e1600489535186.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آشفته دلی مثل سر زلف سیاهی
چون برگ خزانیکه رود بر سر راهی
شب را به سحر دوخته ای تا که بتابد
در برکه ی چشمان تری جلوه ماهی
دل میزنی ای اختر بی رونق ایام
پابند غم و حسرتی از تخت و کلاهی
با کشتی وارونه دنیا چه توان کرد
روزیکه نباشد اثر از پشت و پناهی
در معرکه هر دو جهان غرقه بخونست
آن را که نشد لطف خدا یار و سپاهی
صد سال اگر عمر کنی شادی و غم را
این ثانیه ها طی بشود خواه نخواهی
ترسم نرهد پای تو معصومی از این دام
با فرصت جامانده که مشغول گناهی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
اردیبهشت 12, 1399
درود ها استاد معصومی
بسیار زیبا و دلنشین است
پاینده باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم