🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از چه آن زیبای طنازم پریشان می رود؟
پَرپَرِ احساس او، با بادِ حرمان می رود؟
بارالها چیست این عقلِ سـتم گستر…، که باز
تا بسوزد هـرچه ایمان، سوی ایمان می رود
« بی گناهی کم گناهی نیست در دیوانِ عشق
یوسف از دامانِ پاکِ خود به زندان می رود[1]»
ای بسا فعلِ حلالی، کز حرام آلوده تر
وی بسا آلوده ای، تا اوجِ عرفان می رود
بارِ عمرِ آدمی، عشق است و دیگر هیچ نیست
عمرِ بی حاصل ز کف، بنگر چه آسـان می رود
دردِ عشقِ دوست، طارق گرچه پایانی نداشت
این غزل با یک جهان دردم به پایان می رود
[1] – بیت از صائب
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):