🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 استمرار

(ثبت: 6614) شهریور 17, 1397 

شبی
ادامه خواهم یافت…
شبیه زورقی 
افتاده درموجهای بی سرنوشت
در فصل اشک
پارو می زد…
به فراسویی پر از گمانهای گم
خواب را 
در خواهم نو ردید.‌..
از انبوه گس و گشن هرچه سیاهی
عبور خواهم کرد… بروشنایی
به سرعتی که 
دنباله دارخواهم شد..‌.بروشنی
وچیزی شبیه شهاب
امتداد خواهم یافت…
دامان رسوایی زمین
سوخته خواهدشد
از آتشین اعجاز اعجوبه ی جنون
هیچ رصدخانه ای
به خاک پای دنباله داریت کی می رسد
 و
تو!
حتّی خاکسترت 
درنهایتی بالاتراز هرضریب
 محومی شود…
در قلمرو نفس ماندن
درجسم وجان ریشه وبرگها 
دویده می شوی … به سر شاخه ها
به طرزی که ازطوافت گل می کنند
با دوصدلبانت می بوسند
که از تراکم تا لطف
جامه ، های !  خسف دریده بو د ی…
که خورشید حتّی به تو می رقصید…
در طلوعی که از ردّ پاهای تو!
می پراکند به سر و روی گلهای  منتظر
همه لب باز می کردند به تو!
شکوه از تو ! بود و شعله
و 
تا 
پشت بامی که نگاه می رسید…
تو!
رفته بودی…
شرف و شوق نگاهت
 گوش تا گوش مهوش آسمان پر کرده
و
تو! اگر نبودی
همه ی زمین هی خویش را 
خیش می زد…
زیر تبسّم زهر آگین تلخ احمق
امتدادبی رحم و رمق مومیایی ها
و
زیرپایت ؛فرعون لگدولجن می شد…
یک جفت کفش خونینت نگاه من بود
که نو به نومی شد به خوناب
تا شسته به آب ابد شود…