🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 انتهای داستان

(ثبت: 229275) تیر 23, 1399 

 

پر گشوده ، می روم روزی به سمت آسمان

پای کوبان ، می شوم آزاد از این خاکدان

خاطراتم دست هایم بسته و با التماس

چشم آن دارند من باقی بمانم در جهان

چشم ها گریان به دنبال تن بی جان من

من به دنبال فرار از مردم نا مهربان

دوزخی باشم از این بهتر که در دنیای پست

با ریاکاری نمایم چهره ی خود را عیان

دست در دستان ماه آسمان بالا روم

ناکجا آباد در پیش است و ختم داستان

زندگانی می رود چون آب جوی ای هوشیار

پند گیری گر نشینی بر لب آب روان

ای ” نوا ” وقتی از این دنیای دون پر می کشی

نیست فرقی بین تو با مردمان باستان

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. علی معصومی

    تیر 23, 1399

    🌿🌺🌸🌺🌸🌺

    • حسن مرادیان

      تیر 25, 1399

      درود فراوان جناب معصومی بزرگوار🌺🌸

  2. محمدعلی رضاپور

    تیر 23, 1399

    سلام و درود،
    خدا قوت فرهیخته ی گرانقدر!
    لطفا در تازه ترین کارگاه شعر پاک، ما را از همراهی تان بی بهره نگذارید. در خدمت تان هستیم در👇👇👇
    http://sherepaak.com/229259/–

  3. درود بر شما استاد مرادیان عزیز.
    عبرت آموز است و دلنشین.
    دلمریزاد

    • حسن مرادیان

      تیر 25, 1399

      درود و سپاس از لطف همیشگی شما🌷🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا