![صباغ کلات](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_36.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
کاش ! یک بار دگر ، روح ، به تن، برگردد
شیر سان ، چنگ زنان ، کنده کفن ، بر گردد
گربه سانان، همگی ، موشه وشی ، پیشه کنند
گر که ، مادر ، ز اسارت ، به وطن ، بر گردد
فرش سرخی ، به نثار قدم اش ، دیده ، کنم
حرمت ، از قاعده ، ریزد ؛ قدغن ، بر گردد !
تـابِ زیبـایی سرشـار و تب فصـل بهــار
تبگی عشق ، نشاندی ؟ که، به من، بر گردد !
برف تو، بالش من ، شد ؛ و نشد ؛ فهم کنم
هدیه بر خاک شدی ؟ سـبزِ چمن ، برگردد
گرچه،ازآب وگِل خوش،گل خوشگل بدمد
باغ ، مفت ست گران ؛گر ، به زغن، برگردد
تـاق نسیان ، زده ؛ نصـرت ! به دماغ همگان
عندلیب ، عشقِ که را ؟ غلغله زن ، برگردد
لوطیک : لوت نمک زار ؛ نم ک ، پس ندهد
یاسمن، یاس نشین؛ یاس و سمن، برگردد؟
مادرم برگه ء ترخیص نگیر ! از شب خیر
بگذر از خیر ! که چوزمه، به چدن، بر گردد
نکشی ؛ هی ! سرک ، از پنجره ء خیر و خبر
دستِ نارس؛به چه رسمی به رسن برگردد؟
خاکِ سردو سیه است عایق صوت ؛ و نشود
تا ، اکو ، پیچد ؛ و بر وجه حسن ، بر گردد
به امیـد پسـر و دختـر و دامـاد و عـروس
گر بهشت ست؛ مرو ؛گوی ؛ گدن، برگردد
* * * * * * * * * * * * * * * *
طعم شیراست لذیذ؟ ازلب همشیره، به چور !
هضم«هفتم» چه بدست ! رو، به دهن، برگردد
پس، بیا؛کج بنشین؛راست بگو ؛غمزه، مریس
رستم ، ار ، خلسه رود ؟ پور پشن ، برگردد !
…………………………………………….
تبگ = طبَق (سینی)، معرب این کلمهء پارسی است .
[عمدا ! گاهی ، اصل واژه را بکار می برم . چون ، بهتر است .متوجه باشیم ؛ خاستگاه صحیح و سیر یک واژه را . ]
چدن = ظرف چدنی برای قووِرمه « قُورمه= تف دادنی » و طبخ ها .
[ نام جنس ، اطلاق بر وسیله ای از آن جنس شده. مثلاً : دیگ ] ( آهن تاپنج درصد کربن دار)
چوُر = چپاول ، چپو ، غارت .
[به خواست شاه ، فرمان « چورحلال» ، در بارهء کسی با رانت، ثروت اندوخته ؛ صادر می شد]
[ و این غنیمت !! ، بیادگار ،زینت دست بانو،… می شد = چوری = دست بند طلا و….دستینه …. دست برنجن . دست.آورنجن. (ز زرّ مغربی ، دست آورنجن … منوچهری)]
چوزمه = سرخ کردن یک تکه خمیر،که در روغن داغ بیندازند ( آذری ). = روغن جوشی = پیراشکی و..
[ از سنت های مذهبی خیرات شبهای جمعه ، برای شادی روح رفتگان]
خلسه = خود را از خودآگاه ربودن و به ناخود آگاه بردن …. اختلاس = ربودن
ریزد = از ریزش کردن . سقوط ،( ساقط شود).
از یک اسم مصدر، یک مصدر مرکب ، بامعنای متفاوت ساخته است .
[بریدن در مقاومت،و کنارکشیدن .از بین رفتن موانع ، پاک شدن از گناه و تهمت ،
که ملهم از ریزش برگ درخت ست]
گدن = رفته ، درگذشته ؛ متوفی .(آذری )
[ در تفنگ های قدیمی «گلن – گدن » که فشنگ گذار سلاح بود]
یاس = گل خوشبو . ..ایهام به سوگواری داشتن (آذری)
[یاسمن = یاس + مان ، من = شبیه یاس ..ایهام به مثل ِ[ اونقدر یاس هست ؛ که یاسمن ، گم است ]
… = ارزش ها ضد ارزش، می شوند . یعنی: تز به آنتی تزش بدل می شود .
..زیبایی ،راستی ، احساس ، عشق، سوگوار اند .
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
تیر 17, 1395
کاش ! یک بار دگر ، روح ، به تن ، برگردد
شیر سان ، چنگ زنان ، کنده کفن ، بر گردد
جان تو ، در طبق عشق ، به تقدیم که ؟ شد
حیف ! عمرِ تو ! بدین گونه، به من ، بر گردد
گرچه ، اولاد ، ز جان است ؛کمی ، شیرین تر
باغ ، مفت است گران ؛گر، به زغن ، برگردد
سلام و درود بر پادشاه شعر و ادب سرزمینم
وقتی نام حضرت استاد محمد حسن صباغ کلات بر زبانی جاری می شود مخاطب می داند که منظور، پادشاه ملک سخن است.
چون دیگر آثار فاخرتان ارزشمند و دوست داشتنی ست
در محضز شما همچنان می آموزم.
در پناه خدا شاد زی
پاسخ
تیر 17, 1395
.
زندگی ، عرصه ء جنگ است ؛ نه ، آرامش حال
دینج ییر ، شهرک خاموشی عشق ست .و جدال
عجبا ! تا نفسی هست ؛ حسد هست .و هوس
شاخ طـوبی ، اسفــا ! آخر عمـری است ؛ زغـال
شیر ، در عین خیالش ، ننشست ؛ آز ، و شره
هست ؟ این تبصره ، در قاعده ء گوش شغال
غرضی نیست؛ سرمویی و حکمت ،حکَم ست
گاه ، مضراب ، خورد ؛ با سر انگشت مثـال
ما ، چو ، گفتیم علی ! خط زده ایم ؛ بود و نبود
زندگی ، کـوته ؛ و بر بـاد گلـه ، تنـگ مجال
طارق، ار، در شب تاریک ، زندبارقه ؛ هست
حدس و ظن مضمحل و گمرهی ازحق، بزوال
هر که ، خود را ، به بزرگی ، بپذیرد ؛ بـازد
دانش نقص شناسی ست؛ برد؛ رو، به کمال
……………………………………………….
ممنونم . استاد طارق بزرگمنش کوچک نواز
سپاس بزرگواری ها .
درود…………………..
.
پاسخ
تیر 17, 1395
چقدر محکم و متین و زیبا …
با آرزوی عمری با عزت و با سلامتی کامل برای استاد بزرگوارمان …
دستمریزاد استاد …
پاسخ
تیر 17, 1395
.
سخن اهـل سخـا ، بوی بهشت ات ، آرد
کارگاهی که دراو ، حرص ندارد ؛ جایی
یادم آید ؛ قدمی، همره لطف ات ، کردی
سالها یی که هنوزاست ؛ دهان هلبایی
شادزی!غم، نکندرخنه ؛به پرچین وقار
ورچنین شد! بسر انگشت خرد اندایی
……………………………………………….
بزرگوارید بزرگمهر پسرم .
ممنونم.
درود …………………………
.
پاسخ
تیر 19, 1395
درود استاد
شعر زیبایی خوندم
پاسخ
تیر 19, 1395
.
در سپاس …….. از نگه مهر شما ، می خندد
دیده ، ام – حس قشنگی ، به کلَه ، می بندد
یک تداعی است ؛ فقط ، دلخوشی کامل دل
در تو دیدن – که همین نیز ، کمی ، می لنگد
………………………………………………
هر نامی . چهره ای ، یک خاطرهء زیبا ست . که شالوده دنیای سالمندی است
که در گذشتهء خود می زیند .
درودتان پسرم . …………………….
.
پاسخ
تیر 19, 1395
درود فراوان استاد عزیزم
پاسخ
تیر 19, 1395
.
حیف شد ! اینهمه نوروز گذشته ست . وهنوز
می رود ؛ دل ، به ضعیفی ، که کهن ، بر گردد
نه ، تذرویم ؛ و نه ، زاغ ایم ؛ کنون ، در رفتار
هنگ کرده ست فشن ؛ تا به چه فن برگردد؟
………………………………………………………
گرامیدختم سپاس ها .
شکر دیدار هم .
درود……………………..
.
پاسخ
بستن فرم