![صباغ کلات](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_36.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
کربلا..
………..
الهی …. ! باغ ، چون در گل ، نشیند
خزان، دستش ،گلی، برگی ، نچیند
به باغ ,, آل احمد ،، ، زد ؛ سونامی
,, مسلمان ، نشنود ! کافر ، نبیند ،،
………………………………………………
عصر عاشورا
………………
برید ؛ از تـاک بن ها ، خـوشه ها را
به تاکستان ، زد آتش ؛ برف یلـدا
ز نعل تازه پوش خیـل سم کوب
شــقـایقـــزار دشتی شد ؛ هـویدا
…………………………………………..
بعد از واقعه :
……………..
افق ، هر شام ، سوگین است ؛ و محزون
شفق ، از این تلأ لو ء ، چهره ؛ میگون
چنین. ! ! . صهبا ، به حبسی بایگان ، شد
هنـوز ….، از جـام لالـه ، می چکد ؛ خون
………………………………………………..
تا…. اربعین
……………….
کشد بند دل م ؛ یک شب نشینی
که پیمــاید ؛ سـبو یی ، ساتگینی
مغنی ، رو ، به ساقی، رازِ مِی ،گفت :
چه خون ! درشیشه شد ؛ تا اربعینی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):