🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 او روسری روی سر را سرکرد!

(ثبت: 251158) شهریور 24, 1401 

 

در دامنه های روزگار/ با ازمنه های ماندگار
سوخته های خود را
در اولین پیاده روی زمان ساختیم
و در آن سوی بخت
چشمی از تابوتِ چشم ها جا ماند
و مدام خاک بر سرمی کرد
او روسری روی سر را سر کرد!
تا که مبادا
در ازدحام جمعیّت شکارِ دستانِ خشم شود
و در این وسط
ما با همان توپ که از تیپ افتاده بود
آشنا شدیم
او یک غریبه بود
که
تفنگ ها را شوت کرده بود
ما بی خودی در ازدیاد جُنگ ها ، جَنگ شدیم
و هنوز
به تشیع جنازه ی آن کوچه که دورتر از خیابان افسرده می شود
شک داریم
شک ذهنیتی سه بعدی است
صناعتی از رنه دکارت که اصالت ماهیت را
به اصالت وجود ترجیح می دهد
می خواهم
با حسی آغاز شویم که با کودکی خود
به خانه بر می گردد
اما وسط راه خودش را گُم می کند
و پرتاپ می شود به سرزمینی
ازحرف ها در آفریقا
و چنین است که چنان نمی شود
در اعتراضِ کلمات
به استقلالِ جملات اعتماد کرد
من عاشقِ آن انقلاب ام
که
چشمان اش پناهگاهِ جمهوری اشک هاست
من به مانند تو
چه ها که دوست ندارم؟!
و چه می شُد
جنبشی از نقطه ها را
در قیامِ خیابان راه می انداختیم؟
که
گوارای تشنگی های چِگوارا می بودند
دوست من
بخش اول خودت را بخش نکن
هرگز به مانند عشق یک بخش نیستی؟!
و بدان که بخش دومِ ما پیر شده است
وتو
هی می گویی
کابوس ها هنوز جوان اند!
آیا کسی میانسالی خواب ها را
بزرگسالی بیداری ها را درک می کند؟
آیا کسی اتفاقِ من و زندگی را می فهمد؟
مرگ موهایی سفید دارد
و هرگز مشکی های خود را فاش نمی کند
و نمی دانم نمی دانی چرا؟
تا خواستیم به جهانِ ذهن برگردیم
زندگی ازجنوبِ حرف وزیدن گرفت
و مضطرب شدیم
مانند اسطوره ای که هنوز سطرهای خودش را نپریده است؟!

شعر: عابدین پاپی(آرام)

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. فریبا نوری

    شهریور 24, 1401

    وتو
    هی می گویی
    کابوس ها هنوز جوان اند!
    آیا کسی میانسالی خواب ها را
    بزرگسالی بیداری ها را درک می کند؟
    آیا کسی اتفاقِ من و زندگی را می فهمد؟

    درودها جناب پاپی گرانقدر 🌷🌷🌷

  2. عابدین پاپی

    مهر 18, 1401

    سلام خانم نوری
    با یسته باشید به مهر و شایسته باشید به مهربانی
    💐💐💐🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا