🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در دامنه های روزگار/ با ازمنه های ماندگار
سوخته های خود را
در اولین پیاده روی زمان ساختیم
و در آن سوی بخت
چشمی از تابوتِ چشم ها جا ماند
و مدام خاک بر سرمی کرد
او روسری روی سر را سر کرد!
تا که مبادا
در ازدحام جمعیّت شکارِ دستانِ خشم شود
و در این وسط
ما با همان توپ که از تیپ افتاده بود
آشنا شدیم
او یک غریبه بود
که
تفنگ ها را شوت کرده بود
ما بی خودی در ازدیاد جُنگ ها ، جَنگ شدیم
و هنوز
به تشیع جنازه ی آن کوچه که دورتر از خیابان افسرده می شود
شک داریم
شک ذهنیتی سه بعدی است
صناعتی از رنه دکارت که اصالت ماهیت را
به اصالت وجود ترجیح می دهد
می خواهم
با حسی آغاز شویم که با کودکی خود
به خانه بر می گردد
اما وسط راه خودش را گُم می کند
و پرتاپ می شود به سرزمینی
ازحرف ها در آفریقا
و چنین است که چنان نمی شود
در اعتراضِ کلمات
به استقلالِ جملات اعتماد کرد
من عاشقِ آن انقلاب ام
که
چشمان اش پناهگاهِ جمهوری اشک هاست
من به مانند تو
چه ها که دوست ندارم؟!
و چه می شُد
جنبشی از نقطه ها را
در قیامِ خیابان راه می انداختیم؟
که
گوارای تشنگی های چِگوارا می بودند
دوست من
بخش اول خودت را بخش نکن
هرگز به مانند عشق یک بخش نیستی؟!
و بدان که بخش دومِ ما پیر شده است
وتو
هی می گویی
کابوس ها هنوز جوان اند!
آیا کسی میانسالی خواب ها را
بزرگسالی بیداری ها را درک می کند؟
آیا کسی اتفاقِ من و زندگی را می فهمد؟
مرگ موهایی سفید دارد
و هرگز مشکی های خود را فاش نمی کند
و نمی دانم نمی دانی چرا؟
تا خواستیم به جهانِ ذهن برگردیم
زندگی ازجنوبِ حرف وزیدن گرفت
و مضطرب شدیم
مانند اسطوره ای که هنوز سطرهای خودش را نپریده است؟!
شعر: عابدین پاپی(آرام)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
شهریور 24, 1401
وتو
هی می گویی
کابوس ها هنوز جوان اند!
آیا کسی میانسالی خواب ها را
بزرگسالی بیداری ها را درک می کند؟
آیا کسی اتفاقِ من و زندگی را می فهمد؟
درودها جناب پاپی گرانقدر 🌷🌷🌷
پاسخ
مهر 18, 1401
سلام خانم نوری
با یسته باشید به مهر و شایسته باشید به مهربانی
💐💐💐🌺
پاسخ
بستن فرم