🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 «ایستاده در خویش می گویم»

(ثبت: 254032) آذر 29, 1401 

 

آوازم را در گلوی باد بر زبانِ سنگ می نویسم
می نویسم بر سفیدی کاغذ
سردرگمی قلم را سرگردانی قدم را
در فرصتی مناسب در وقتی نامناسب
سواره های خیابان را با پیاده روها آشتی می دهم
و به درختان ِ
ایستاده درخویش می گویم
در رژه ی صدا ها شرکت کنند
امروز روز خوبی است
برای ملاقات با زخم هایی که در بیمارستان بستری اند
وقت مطلوبی است
تا که درخود فراوان اتفاق بیفتم
اتفاق بیفتم
در زندگی شما
که
پیوسته از خودم از خودش می ترسد

و هر روز
هماوردی دل انگیز در من ، غمگین می شود
و کلمات فراوانی کشته می شوند
جملات زیادی اسیر می شوند
و خودِ من برشاخه های خودم بلند می شوم
می نشینم
و فریاد می زنم
ای زندانی های درون من
کمی شبیه من، شبیه زندان سکوت کنید!
خیلی شبیه خودتان فریاد بزنید
بزنید خودتان را
به باخیالی شهر، به بی خیالی خیال
سال هاست
که
آزادی من و شما در زندان است
و به بال های پرندگانی فکر می کند
که
به رؤیاهای خسته
و شکسته ی بر درختان قناعت می کنند.

شعر از: عابدین پاپی(آرام)

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا