🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 این نوشته ی من است

(ثبت: 238180) فروردین 27, 1400 

 

پیمانه ی پیمانم را پایابی نیست
و نوشته ی مرا پایانی
این نوشته از آن من است
رستاخیز کلمات مرده ام است
که از روزنه ای که دست های ترد گیاهان هرز
روی سنگ سخت مزارم ایجاد کرده اند، تراوش می کند

انبوهی از اندوه ها
که اندوده شده بر دل دودیم
به آهنگ چشم های تو
از سرانگشتان ذهنم جاری می شود
و من،
جاری می شوم در کوچه های جاودانه ی جوانیم

ریسمان رسوائیم را رها مکن
و سخن جوانیم را بر سر چوب
تبعیض نگاهت را فراموش نمی کنم
و نویدهای که که مانند دو خط موازی
تا ابد وصال را نچشند.

طوفان پلک های تو
خشم نیل را فرو خورد
و من بعد تو هیچ گوساله ای طلایی را
حریصانه نپرستیدم.

نشانه های روشن تو
بهانه ی ایمانی ست
که در کوچه های سرد شهر
بر شانه های کوکب هدایت نشسته است
از پرسه های شبانه من پرسشی مکن
و از بی قراریم،
که من “قرار ندارم که دیده از تو بپوشم”

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا