🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من در اندیشه هستی تو
حیران ماندم
که تو از آب بخاری
یا تو از آب بحاری
یا که از بستر خاکی
یا که از قطره جانی
من ندانم مگر آن
صاحب دهر
با هزاران گل معشوق
هَزار
داردش شاخه ای از گل منقار
و من از بستر گل
به تماشای نگاهش ماندم
که چسان
قطره اشکی بچکاند
از دل و جان
بلبلک ناز نمود
عشوه خرید
من به داور بودم
عطش گل به فراق بلبل
چو به وصل انجامید
هجر مفهومی داد
که تو و من
به ملاقات خداوند رویم
ای گل هستی عرفان خدا
گل و بلبل ماییم
قطره اشک که از دل جاری است
به تراوش
به دو رخ گوشه چشم
می توان آن را دید
که چسان جذب کند
حُبِّ کسی
و به یاد آوردم
قطره اشکی
که به خون حلقه شده
چو به یادش افتم
از دل و سر جاری است
به تو می گویم دل
با ولی راهی شو
به سماوات یقین
تا ببینی تو و من
ما گردیم
قطره را از ته دل وا کردیم
غم به خوشحالی دل تا کردیم
این بود قصه من
به تو گفتم عاشق
که ولی
در غم تنهایی خویش
به توعاشق گشته
چه کند
چاره دل
ولی اله بایبوردی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
آذر 23, 1398
درود ها استاد
بسیار زیبا و دلنشین است
سربلند باشید
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پاسخ
آذر 23, 1398
سلام
استاد دهنوی عزیز
سپاس
🌺🌺🌸🌷🌸🌺🌺
پاسخ
آذر 23, 1398
هم زیبا بود و هم دلنشین …
درود بر شما
پاسخ
آذر 23, 1398
سلام
استاد جلالی ارجمند
سپاس از همراهی تان
🌸🌸🌺🌷🌺🌸🌸
پاسخ
آذر 23, 1398
درود و ارادت
🌺🌸🌺🌸🌷🌸
پاسخ
آذر 23, 1398
سلام
سپاس
🌸🌸🌸🌺🌸🌸🌸
پاسخ
آذر 24, 1398
درودها آقای بایبوردی
دوشعر با سبک متفاوت از شما خواندم
ممنونم از اشتراک گذاری
مانا باشید به مهر💐💐🙏
پاسخ
آذر 25, 1398
سلام
سرکار خانم امینی
سپاس از همراهی و خوانش صمیمانه تان
ممنون
🍃🍃🌿🌷🌿🍃🍃
پاسخ
بستن فرم