🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 «با کبودهایی که کمبودِ بهار دارند»

(ثبت: 266720) دی 14, 1402 

 

این کلمه که حرفی برای گفتن دارد
گویا گفتن هایی برای حرف ندارد!
و نقطه نصفِ راه ِخودش را رفته است
و چشم های زیادی می خواهد
تا قهرمان شود
و مرگ تا انتهای برگ شبیخون می زند
تا امتدادِ خستگی و ابتدای وابستگی سرفه می¬کند
و این ویرگول گولِ نقطه را می خورد
که درآخر جمله انقلاب می کند!
من با انگاره های نیست انگار
در روزِ جهانی مرگ در برابرِ نیهیلیسم رژه می روم
و با نوستالژی کارل هورنای گذشته ام را ویران می کنم
می آیم
با کبودهایی که کمبودِ بهار دارند
و زمستانِ شان ستمگرانه ممنوع الخروج است!
این جا
گناهِ سیب جوانمردانه آسیب می بیند
و وقتی برف خندید
موهای درخت سفید شدند
نمی دانم بعد از من تن را چگونه می نویسند
آدم را چگونه بر صورتِ دیوار آوار می کنند
جز شب کسی رنج های ماه را نمی فهمد
می خواهم حرف های آفتاب را حروفچینی کنم
و با زبان مادری ام به جنگ سطرها بروم
چه کسی عاشق تر از رود در آتشِ نمرود دود می¬شود!
جز آزادی که
به حروف اجازه می دهد
تا هرجای تنِ آن، آزادانه بِنِشینند!
نشستن
چه قدر دوست دارد در برخاستنِ خود قدم بزند
چه قدر دوست دارد
انتقامِ خودش را از سکوت های این فریاد بگیرد
من در واقع گرایی زبان به ساختارِ متن نمی¬رسم
و همیشه یک نفر در درونِ من و تو
کُشته می شود که بی گُناه است!
و بر دستانِ تابوت
در گورستان پست مدرن در خاک می رود
آه نگو
که هیچ ضمیری از اسمِ خود زیباتر نیست
هیچ آدمی با سری میانِ روسری قشنگ نمی شود!
تو شنیدنی ترین پروازی که از موتیف های سال می گریزد
و من
در پیاده روی فکر هزاران برف به یادگار دارم
و دررویشِ گیاه هر سنگی گویش خودش را دارد
آن نگو ای کبیره ترین نگاه!
که گاهی دلم برای برهنگی دست ها می سوزد
برای دیوانگی انگشت ها
که عاقلانه قلم را مجنون می کنند
آه نگو که
شناسنامه ی هنر چه قدر شبیه من عطسه می کند
چه قدر
آهنگ
سنگ و رنگ را
در قالبی تریلوژی چندصدایی می کند!

عابدین پاپی(آرام)
13/10/1402

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. درود و احترام شاعر ارجمند امروز
    سطر سطر از این شعر برای خود ساختاری منسجم دارد چندان که در توالی هر تصویر شعری نمایان است

    می خواهم حرف های آفتاب را حروفچینی کنم
    و با زبان مادری ام به جنگ سطرها بروم
    چه کسی عاشق تر از رود در آتشِ نمرود دود می¬شود!
    جز آزادی که
    به حروف اجازه می دهد
    تا هرجای تنِ آن، آزادانه بِنِشینند!
    نشستن
    چه قدر دوست دارد در برخاستنِ خود قدم بزند…
    عابدین پاپی

    • دی 16, 1402

      با مهر بسامد سپاسمندم که هوشمندانه خواندید. چشمتان پربار و پرکارباد
      درقلبِ منی…

  2. فریبا نوری

    دی 14, 1402

    همیشه یک نفر در درونِ من و تو
    کُشته می شود که بی گُناه است!
    و بر دستانِ تابوت
    در گورستان پست مدرن در خاک می رود
    آه نگو
    که هیچ ضمیری از اسمِ خود زیباتر نیست

    درودها. بسیار زیبا و البته حرفه ای.

    • دی 16, 1402

      با مهر بسامد و سرآمد درقلب منی برای همیشگی ها نه همیشه…

  3. صفا یغمایی

    دی 14, 1402

    درودها استاد
    صبح نفیسه‌ی شماراخواندم ولی فرصت نشد که کامنت تشکر بنویسم.
    بسیاربسیارعالی‌ست وآموزنده .
    موفق وسعادتمندباشید.
    🌺🌺🌺

    • دی 16, 1402

      درقلب منی…. نازنین مهر

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا