🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
برای آزادی …
دلم تنگ است و اینجا عشق
همچون یک کبوتر
کنج غم افتاده در بند است
طلوع ِصبح پیدا نیست
افق ها غرق در آغوش تاریکی
سحرگاهان هویدا نیست
ولی از دور می بینم تو می آیی
تو می آیی و می خندی
و در آیینه ی دل نقش می بندی
تو می آیی و شاید میرسی روزی
که اینجا سالها من خفته در خاکم
من اینجا قرن ها فریاد خاموشم
و دست مرگ می گیرد در آغوشم
ولی هر قطره از خونم
نشانی «سرخ» از مهر وطن دارد
تو می آیی نهالی «سبز» خواهد شد
سحرگاهان «سپیدی» را به تن دارد
تو می آیی…
تو می آیی به این غربت
به سان نور در تاریکی و ظلمت
شرابی تازه می سازی
ازین تاکِ غریب ِ مانده در حسرت
سینا ورمزیار
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
مهر 25, 1401
ولی هر قطره از خونم
نشانی «سرخ» از مهر وطن دارد
تو می آیی نهالی «سبز» خواهد شد
سحرگاهان «سپیدی» را به تن دارد
درودها جناب ورمزیار
یک نیمایی خوش نقش را از قلم شما خواندم
کلامی که دمی از معنا به دورت نمی کرد و با ریتم تنطیم شده خواننده را به
دنبال شعر می کشاند.
هماره نویسان و شاد کام باشید در پناه مهر
💐💐💐💐💐
پاسخ
مهر 25, 1401
درودها جناب اصلانی عزیز . 🌺
سپاسگزارم از بذل توجه و لطفی که دارین . پاینده و برقرار باشین همیشه . ممنونم 🙏🌸🌹
پاسخ
مهر 25, 1401
ولی هر قطره از خونم
نشانی «سرخ» از مهر وطن دارد
تو می آیی نهالی «سبز» خواهد شد
بسیار زیبا درودها برشما جناب ورمزیار عزیز لذت بردم قلمتون مانا 🌺🌺🌺👏👏
پاسخ
مهر 25, 1401
درود بر شما خانم حسینی عزیز🌺
سپاسگزارم از لطفی که دارین .
ممنون از حضورتون .
پاینده باشید 🙏🌹🌺
پاسخ
مهر 27, 1401
درود بر شما
زیباست ، دستمریزاد
پاسخ
مهر 28, 1401
درود ، سپاسگزارم از لطف شما جناب صالحی عزیز . پاینده باشید 🙏🌸🌹
پاسخ
بستن فرم