🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ای ماه تر از ماه، نگارم، بغلم کن
بی تو به خدا هیچ ندارم، بغلم کن
گفتی بسپارم دل و جان را به نگاهت
الساعه به دستت بسپارم، بغلم کن
چون ابر بهاری شده ام، حامل باران
تا بر تن ات ای سرو، ببارم، بغلم کن
هی وعده به فردا ندهم، دُختِ بهارم
از کف شده آن صبر و قرارم، بغلم کن
تو باغ پر از عشقی و باید گل خورشید
هر گوشه ی آن باغ بکارم، بغلم کن
کم زُل بزن اینگونه به احوالِ خرابم
چشم تو در آورد دَمارم، بغلم کن
چنگال پُر از خونِ خزان در پی جان است
ای فصل خدا ، عشق، بهارم، بغلم کن
1399/2/11
.
.
.
بی چتر در این نم نم باران بغلم کن
سرد است هوای شبِ گیلان، بغلم کن
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
اردیبهشت 12, 1399
درود ها استاد خراسانی
بسیار زیبا و دلنشین است
پاینده باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 12, 1399
درود و مهر استاد خراسانی عزیز
دستمریزاد و دل نمیراد…
چه باشکوه غزلی خواندم و چه قلم پر شور و احساسی
باید از برکنم این شعر و بسیار به کار آید…
عاشق بمانید و نویسا باباطارق شعر و ادب و مهر
🍃💐💐💐💐💐💐💐❤🙏
پاسخ
اردیبهشت 13, 1399
عاشقانه ای شاداب و خوش آهنگ و بی پروا …
درود بر شما
پاسخ
مرداد 27, 1399
ای زاده ی زیبای زمستان،،،، بغلم کن
بی وحشتی از عاقبت آن،،،، بغلم کن
یکعمر دلم، در کف آغوش تو میسوخت
این دفعه محبت کن و آسان بغلم کن
با شعر لبت،،، بد رقم این دفعه ردیفم
بی قافیه و معطلی،،،،،، الان بغلم کن
صد انگ،بما عشق نچسبانده،دراینشهر؟
تا کور شود، چشم حسودان،،، بغلم کن
حوّا شو و از آدم عاشق،،،، عوض سیب
ای حضرت ممنوعه،،، بگو جان بغلم کن
دارد بهجنون میکشد این مسخره بازی
بی ترس پلیس و غم زندان،،،، بغلم کن
من وحشتی از قسمت و تقدیر ندارم
بی نیت و فال و غم فنجان،،، بغلم کن
این حادثه،،،، یادآور زیبایی عشق ست
یک مرتبه، یک مرتبه، یک آن،،،بغلم کن
تا پر کنم این چال زنخدان لپت را
ای تا به ابد در دل سلطان،،،،، بغلم کن
#علی_سلطانی_نژاد
پاسخ
مرداد 27, 1399
سلام و درود و ارادت 🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 24, 1400
خیلی عالی بودولذت بردم مانا باشید
پاسخ
بستن فرم