🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 به رنگ قلم

(ثبت: 246092) اسفند 20, 1400 
به رنگ قلم

 

قلم رقصید من دنباله ی او
شدم همراه و هم پیمانه ی او

به اسطرلاب هستی ناز می کرد
زبان عشق بازی باز می کرد

به دل آذین نیشابور می بست
ادب را چشمه های نور می بست

میان سطرها یک خط نه یک خط
نوشت از افتخارات محبت

دو بندی خنده های شادمانه
دو خطی اشک های کودکانه

سفیر عشق بود آن چوب باریک
کلام نور بود از دور و نزدیک

نمی دانم که یا من می نوشتم
و یا نقش قلم را می سرشتم

عجب از آن که بین ما و دل بود
میان روح یا در آب و گل بود

نمی دانم که یا بازیچه بودم
و یا من شعر ها را می سرودم

به هر حال آن که می جوشید او بود
پیاپی چشمه ی خورشید او بود

قلم ، این مرغ در من کیست سوزان
خروش سینه آب و دانه ی آن

بگو این شور شیدا کیست در من
هوای عاشقی دارد کماکان

چرا این چیست پنهان در شب و روز
جگر با قلب می گیرد به دندان

جواب آمد فروغ عشق است این
فرستادیم تا پرواز انسان

کمال عاشقی ها جزء جزء است
و تا بادی نخیزد نیست طوفان

حقیقت در کف مردان عارف
مجاز عشق شرط لازم آن

الا ای عشق هان با ما چه کردی
چه کردی آه را بازیچه کردی

میان خسروانم راه دادی
به فرهاد آتشی از ماه دادی

کشیدی بر قلم اندوه بسیار
جهان را زنده کردی در غم یار

کشاندی قوی دل در ساغر دوست
جهان زیباست این آرامش اوست

بهار و صبح فروردین چه زیباست
انار خوشه ی پروین چه زیباست

کویر و جشن تابستان چه زیباست
انارستان و تاکستان چه زیباست

تماشائی است قاب فرش تبریز
نمایشگاه برگ و باد پائیز

تماشائی است حس بی قراری
تماشائی است مهتاب بهاری

قنوت حضرت باران قشنگ است
گلستان و بهارستان قشنگ است

غروب زود هنگام زمستان
قشنگ است آتش تند نیستان

جهان زیباست این از دیرگاهی است
که چشمانم به پیچاپیچ راهی است

و پیرامون آن کوه بلندی
نمایشگاه و آتشگاه ماهی است

و سهم ما از این راه و از این ماه
فقط رسوای دلگیر نگاهی است

و این رسوائی از هر آبرو به
که خورشید دلارای پگاهی است

که دفتر بر زبان می آفریند
و احساس قریب گاه گاهی است

قلم می جوشد و دل می نگارد
و ایمان این میان جان می سپارد

کجائی ای به رنگ دل ، گل یاس
کجائی شامه ی خوش بوی احساس

نماندی مقصد و مقصود اعجاز
که تا فریاد بر دارم از این راز

که من فرزند عشق راستینم
که من منظومه ای در آستینم

قلم از شور تو در جنب و جوش است
مجاز عاشقی ها در خروش است

بدون عشق سلطان هم که باشی
غبار غم به عالم می تراشی

بدون عشق دنیای پر از پیچ
فقط هیچ است و هیچ است و فقط هیچ

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. حسن مصطفایی دهنوی

    اسفند 20, 1400

    سلام و درود استاد گرانقدر
    بسیار زیباست
    شادکام باشید
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  2. طارق خراسانی

    اسفند 20, 1400

    سلام و درود
    اثر زیبایی ست
    لذت بردم
    اما قالب شعر
    خوشبختانه قالب شما خوشه ای متغیر است و از آن استقبال می کنم و در این اثر گرانسنگ می بینیم چقدر به زیبایی قالب خوشه ای با وحدت خود از چهار قالب سود برده است.

    قلم رقصید من دنباله ی او
    شدم همراه و هم پیمانه ی او

    به اسطرلاب هستی ناز می کرد
    زبان عشق بازی باز می کرد

    به دل آذین نیشابور می بست
    ادب را چشمه های نور می بست

    میان سطرها یک خط نه یک خط
    نوشت از افتخارات محبت

    دو بندی خنده های شادمانه
    دو خطی اشک های کودکانه

    سفیر عشق بود آن چوب باریک
    کلام نور بود از دور و نزدیک

    نمی دانم که یا من می نوشتم
    و یا نقش قلم را می سرشتم

    عجب از آن که بین ما و دل بود
    میان روح یا در آب و گل بود

    نمی دانم که یا بازیچه بودم
    و یا من شعر ها را می سرودم

    به هر حال آن که می جوشید او بود
    پیاپی چشمه ی خورشید او بود

    قلم ، این مرغ در من کیست سوزان
    خروش سینه آب و دانه ی آن

    بگو این شور شیدا کیست در من
    هوای عاشقی دارد کماکان

    ***

    تا اینجا مثنوی ست
    و قسمت زیر یک قطعه است 👓

    چرا این چیست پنهان در شب و روز
    جگر با قلب می گیرد به دندان

    جواب آمد فروغ عشق است این
    فرستادیم تا پرواز انسان

    کمال عاشقی ها جزء جزء است
    و تا بادی نخیزد نیست طوفان

    حقیقت در کف مردان عارف
    مجاز عشق شرط لازم آن

    *****
    این یک قطعه کوتاه بود 👓

    الا ای عشق هان با ما چه کردی
    چه کردی آه را بازیچه کردی

    میان خسروانم راه دادی
    به فرهاد آتشی از ماه دادی

    کشیدی بر قلم اندوه بسیار
    جهان را زنده کردی در غم یار

    کشاندی قوی دل در ساغر دوست
    جهان زیباست این آرامش اوست

    بهار و صبح فروردین چه زیباست
    انار خوشه ی پروین چه زیباست

    کویر و جشن تابستان چه زیباست
    انارستان و تاکستان چه زیباست

    تماشائی است قاب فرش تبریز
    نمایشگاه برگ و باد پائیز

    تماشائی است حس بی قراری
    تماشائی است مهتاب بهاری

    قنوت حضرت باران قشنگ است
    گلستان و بهارستان قشنگ است

    غروب زود هنگام زمستان
    قشنگ است آتش تند نیستان

    **** این هم مثنوی ست 👓

    جهان زیباست این از دیرگاهی است
    که چشمانم به پیچاپیچ راهی است

    و پیرامون آن کوه بلندی
    نمایشگاه و آتشگاه ماهی است

    و سهم ما از این راه و از این ماه
    فقط رسوای دلگیر نگاهی است

    و این رسوائی از هر آبرو به
    که خورشید دلارای پگاهی است

    که دفتر بر زبان می آفریند
    و احساس قریب گاه گاهی است

    ***** این هم یک غزل می باشد 👓

    قلم می جوشد و دل می نگارد
    و ایمان این میان جان می سپارد

    کجائی ای به رنگ دل ، گل یاس
    کجائی شامه ی خوش بوی احساس

    نماندی مقصد و مقصود اعجاز
    که تا فریاد بر دارم از این راز

    که من فرزند عشق راستینم
    که من منظومه ای در آستینم

    قلم از شور تو در جنب و جوش است
    مجاز عاشقی ها در خروش است

    بدون عشق سلطان هم که باشی
    غبار غم به عالم می تراشی

    بدون عشق دنیای پر از پیچ
    فقط هیچ است و هیچ است و فقط هیچ

    ******’ و آخرین هم مثنوی ست 👓

    قالب شعر شما خوشه ای متغیر است
    بدین توضیح
    1. قالب مثنوی
    2. قالب قطعه
    3. قالب غزل
    4. قالب مثنوی

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👏👏👏👌🌹🌿

    • سلام و ارادت

      سپاسگزارم از نظرتون
      در پناه حضرت یزدان نوبهاری سراسر پیروزی و شادکامی داشته باشید🌷🙏

  3. فریبا نوری

    اسفند 20, 1400

    بدون عشق سلطان هم که باشی
    غبار غم به عالم می تراشی

    درودها جناب کاظمی گرانقدر

    🌷🌷🌷🌷

  4. حسین شیرکوند

    اسفند 21, 1400

    🌹🌻🌷🌹🌻🌷🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا