🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بگو آخر چه شعری می گشاید اخم نازت را
بگو با من چه سازی می فریبد انقباضت را
بگو از التهاب تلخ تنهائی که می سوزد
درون سینه تا صورت گل خندان بازت را
که می داند ولی شاید نماند فرصتی فردا
بگو تا بشنوم امروز گرمای نیازت را
نگو چون خوب می دانم که پشت چهره ی سردت
دلی پر جوش می بازد غرور یکه تازت را
به دام عشق افتادن و لبخند خداوندی
مبارک باد می باید شروع شور سازت را
نترس از عاشقی چون آنچه می ماند فقط عشق است
و آن شاید بچیند شاخه ی اخم درازت را
تن خاکی نمی فهمد سروش استجابت را
بیا با عشق معنا کن بلندای نمازت را
مسیر تلخ انسانی فنا ، حیف است اما تو
نرو با عشق برگردان مسیر انقراضت را
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):