🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چشمهای نافذت در ابری از غم جلوه داشت
غنچه های دیدنی در دام ماتم خیمه داشت
ای که صدها خاکریز و بیشه را فتح کرده ای
یک بغل افسوس از گلهای پَر پَر خورده ای
قامت سروت تکید از سوز و داغ دوستان
جرعه جرعه پُر شده غم در دل این بوستان
بغض این اندوه را در سینه ات می ساختند
هر نَفَس نقشی بر این سجاده ها می بافتند
لحظه ای تردید در راهت نمایان نیست نیست
با حرامیها به میدان جهاد , تا 2020
ساعتی در شط , زمانی کوه , وقتی خاکریز
جلوه ی رزمش هزاران خوشه از هر تاک ریز
طول ایام جهادش همچو یک عمری گذشت
کام کفتاران دنیائی به هر ننگی گذشت
این تعلقها که نامردان به دنیا داشتند
از کنار چشمهایش مثل یک تیری گذشت
او نه چپ بود نه در راست , خیمه ای برپا نداشت
جز جهادِ روز و شب در ذهن خود ماوا نداشت
رهروی سالک , مجاهد سیرتی نیکو منش
شرحه شرحه جسم او روحش توحیدی سرشت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
دی 21, 1398
سلام آقای همدانی
ممنونم از اشتراک گذاری
قلمتان همواره سبز و نویسا
مانا باشید به مهر💐💐
پاسخ
بستن فرم