🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بیداد

(ثبت: 4294) خرداد 28, 1396 

آمدی طفل دل از راه  به در کردی و بردی
نگرانم که پس از قهر به دست که سپردی

ای که درآینه ی  روی تو هردم  نگرانم
آتش آه دلم را به  چه  تدبیر فسردی؟

شاد می خواهمت ای فتنه ی  دلهای پریشان
غم من گرچه نه یک بار که یک لحظـه نخوردی

رفتی از پیش من و هیچ نگفتی که  پس از آن
چه کند صرصر بیداد تو با شاخه ی تُردی

خاطراتی که تو را بود به هر روز و شب از من
همچو زنگار که از آینه از سینه ستردی

زار می میرم و تا روز جزا  حسرتم این  است
که از  اقبال بدم  کشته ی تیغت نشمردی

پای تا سر شده ام آتش غیرت که  پس از من
پای در بزم که بنهادی و دست که فشردی؟
 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):