🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بیداری

(ثبت: 256168) بهمن 22, 1401 

 

بیدار می شدم و سرم منگ مرگ بود
حالم شبیه قمری در چنگ مرگ بود

محبوبه ی شبی شده بودیم و صبح بعد
عطری نمانده بود، جهان رنگ مرگ بود

یخ بست قلب من که تو را سردتر کند
سردی عشق ما همه نیرنگ مرگ بود

این تخت خواب، صندلی و میز و مبل ها
بی تو قلمرو غم و اورنگ مرگ بود

با خانه بی تو سر به خرابی گذاشتم
این خانه بی تو خانه ی فرهنگ مرگ بود

میدان جنگ بودم و در من سپاه عمر
می رفت و در سرش فقط آهنگ مرگ بود

عمری گذشت و زندگی ام لنگ زد، همین
این اسب پیر بی تو فقط لنگ مرگ بود

کم کم به گوش تو خبری می رسد از آن
دیوانه ای که یک سره دلتنگ مرگ بود

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    بهمن 22, 1401

    سلام خانم روزبهانی

    غزل در نوع خود زیباست
    اگر چه مرگ زیباست ومتاسفانه آنان که این حقیقت را نمی دانند از مرگ وحشت دارند، عمری طولانی همراه با سلامتی و موفقیت برایتان آرزومندم.

    در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌👌👌🌹🌱

  2. طارق خراسانی

    بهمن 22, 1401

    سلام مجدد

    یادم رفت بگویم چه قدر زیبا فراق یار را با ردیف مرگ درشت نمایی کرده اید، این کار شما جای تحسین دارد.

    در پناه خدا 🌱🌹🌹🌹🌱

  3. زهرا آهن

    بهمن 22, 1401

    درود بر شما مهربانو🌹🌷

  4. محمدعلی رضاپور

    بهمن 22, 1401

    سلام و درود
    زنده و سرزنده باشید در پناه خدا

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا