🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بیدار می شدم و سرم منگ مرگ بود
حالم شبیه قمری در چنگ مرگ بود
محبوبه ی شبی شده بودیم و صبح بعد
عطری نمانده بود، جهان رنگ مرگ بود
یخ بست قلب من که تو را سردتر کند
سردی عشق ما همه نیرنگ مرگ بود
این تخت خواب، صندلی و میز و مبل ها
بی تو قلمرو غم و اورنگ مرگ بود
با خانه بی تو سر به خرابی گذاشتم
این خانه بی تو خانه ی فرهنگ مرگ بود
میدان جنگ بودم و در من سپاه عمر
می رفت و در سرش فقط آهنگ مرگ بود
عمری گذشت و زندگی ام لنگ زد، همین
این اسب پیر بی تو فقط لنگ مرگ بود
کم کم به گوش تو خبری می رسد از آن
دیوانه ای که یک سره دلتنگ مرگ بود
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
بهمن 22, 1401
سلام خانم روزبهانی
غزل در نوع خود زیباست
اگر چه مرگ زیباست ومتاسفانه آنان که این حقیقت را نمی دانند از مرگ وحشت دارند، عمری طولانی همراه با سلامتی و موفقیت برایتان آرزومندم.
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
بهمن 22, 1401
سلام مجدد
یادم رفت بگویم چه قدر زیبا فراق یار را با ردیف مرگ درشت نمایی کرده اید، این کار شما جای تحسین دارد.
در پناه خدا 🌱🌹🌹🌹🌱
پاسخ
بهمن 22, 1401
درود بر شما مهربانو🌹🌷
پاسخ
بهمن 22, 1401
سلام و درود
زنده و سرزنده باشید در پناه خدا
پاسخ
بستن فرم