🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بی جنون
بی حس و حالم و هیچ
سر گشته به هزار و یک پیچ
همه اش در جبن و هراس و ماتم
هی در دو در دویِ گیج
چیزی
از جنس چوب و سنگ
مرده
در فهم فشل و مکانیک
رفته در پژمرد نیرنگ و رنگ
همه اش ایستایی و درنگ
اما
مجنونیم
می برد …
به برید هزار بند
به گسست مسلسل نامها و ننگ
بر می خیزد
از زلف آشفتگیم فرق و زرق
می کشدم
به وادیهای بی پایان ارجمند
به نشاتی
از بیماری چشمان نسرین و نسترن
که خورشید را
آغوش خراسان آنسانم می کرد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
آذر 27, 1399
🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌺🌺🌺💐💐💐
پاسخ
آذر 27, 1399
سلام و عرض ادب محضرتان جناب استاد رشنو گرامی
زیبا ست
همیشه در محضر گرم شما می آموزم
زنده باشید به مهر
درود هاا
💐🙏❤️🙏💐
پاسخ
آذر 27, 1399
ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند
بر حسن شورانگیز تو مجنون تر از پیشم کند
درودها جناب رشنو
دستمریزاد👌👏🙏
پاسخ
بستن فرم