🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ببین هر شب سرشک از دیده ی بیدار میریزد
به احساسی که کردی با نگاهت خوار میریزد
به نابودی کشاندی خانه ام را، مثل ایرانم
که تا دنیاست، اشک از خفت قاجار میریزد
دگر سودی ندارد این پشیمانی، ولی یک شب
تو هم باران اشکت از جفای یار می ریزد
اگر حسرت شده بر شانه های یار… “آرامش”
بدان درد دلت، بر سینه ی دیوار میریزد
خرابم کردهای با چشمهای خود… ندانستی
شبی ویرانه هایت، طعنه بر آوار میریزد
نگاه منتظر، با هر سیاهی شاد شد،، اما
شبی در انتظار، اشک تو را هم یار میریزد
پشیمانم…ولی درمان ندارد دیگر این بحران
همیشه درد، از هر گوشه بر ناچار می ریزد
به چشمان تو،_ بد_ وابسته گردیدم…ندانستم
که یارم……آبرویم را، سر این کار میریزد
#علی_سلطانی_نژاد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
آبان 7, 1398
فراق نامه ای زیبا و حزین که دلنشین روایت گردیده با قلم توانای شما
بسیار زیباست
درودها تقدیم حضورتان جناب استاد سلطانی نژاد گرامی قدر
در پناه خداوند مهربان باشید 🌺
پاسخ
آبان 8, 1398
با سلام و درود خدمت شما آقای سلطان نژاد
اشعارتون زیباست و دلنشین
به نابودی کشاندی خانه ام را، مثل ایرانم
که تا دنیاست، اشک از خفت قاجار میریزد
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم