خوشه ی چـشم تو پرویـــن ِ نیاز است
می کـُـشد باز ولـی بنـــده نــواز است
گوشــه ای دارد اگــر دست مسافــــر
پنجه در پنــجه دلش زمیــنه ساز است
نه بیـات است نــه آن گوشه ی ماهور
پرده گـردان دلــم مـَل مـَل نـــاز است
کفـــِر کــافـر شـــده ای بـاز مــُعمـّـا
بهترین کوک جهان زخمــه ی ساز است
سینه ام پـُـر شــده از دسـت تو یاغـی
صحبت از تو به یقین مسـئله ساز است
سر کشی دارد اگـــر کوچــه ی افــــرا
باز هم مـــرغ سحر شــعـبده باز است
فصل ما سخت ترین نــیمه ی جان شد
هر کجا رفــت یقـین آینــــه ساز است
مطلـــــــع شعر همـن بیت سخن بود
خوشه ی چشـــــم تو پروین نیاز است
بستن فرم