🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تصویر نایاب
همه° شب تا سحر پابند مهتاب رخت بودم
تمام روز ها تب دار و بی تاب رخت بودم
هنوز از سال های رفته دور یاس می گردم
پی لبخند زیبایی که از قاب رخت بودم
به زیر سایه بان شال زیبایی که دل میبرد
گرفتار لب و دندان و اسباب رخت بودم
ز چشم پر فریب تو هزاران فتنه می بارید
که من مومن ترین بودای آداب رخت بودم
دلم را با نجابت های خوبان فتح می کردی
و من فرمانروای ملک و ارباب رخت بودم
مسیحم بودی و با هر نفس عاشق ترم کردی
دمی ایکاش حوّاری و اصحاب رخت بودم
بسان برکه ای در نیمه شبهایی که می دانی
پر از پیمانه ی تصویر نایاب رخت بودم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
دی 9, 1398
با سلام و درود خدمت شما آقای معصومی عزیز
شعر زیبا و ارزنده ای بود
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
دی 9, 1398
بسان برکه ای در نیمه شبهایی که می دانی
پر از پیمانه ی تصویر نایاب رخت بودم
پایدار باشید . 💐💐
پاسخ
دی 9, 1398
درود ها
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
پاینده باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم