🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بسمه اللطیف
جشن پریشانی
باز در بحبوحه بی سر و سامانی من
گل نمود آتش صد حسرت پنهانی من
زندگی صرف تحمل شد و گویی که فلک
آسیایی است که چرخیده به ویرانی من
در شب تیره و ظلمانی این شهر تباه
هر دم آید غمی از غیب به مهمانی من
پای در بند و نفس حبس و گلو داده به تیغ
بی نظیر است بس اوصاف گروگانی من
قتل صبر است چنین زندگی و دارم امید
بپذیرند در این مهلکه قربانی من
تا وجودم نشود منفجر از فریادی
می گمارند بسی را به نگهبانی من
با من از حال دل انگیز و خوشم می گوید
بانی سرخوش این جشن پریشانی من
مومیایی شده ام زنده که شاهد باشم
شمع آجین خودم را به چراغانی من
در چنین حال عجب پیکر مهدی می سوخت
دردمندانه به ناکامی و حیرانی من
گشته بر سوختنم هلهله فتح بلند
باز در صحنه جان کندن مجانی من
#مهدی_رستگاری
پانزدهم مهر سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
هفتم نوامبر ۲۰۲۳ میلادی
غزل سرایی گروه ادبی 《چکامه》
دفتر شعر روزگاران
۹۵۳
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
بستن فرم