🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من هیچ بارانی را فراموش نکردم
کودکی ام که باریدن گرفت تا همین روزها
که
خاموش در درون خودم
به افتادگی شما به افتادگی باران فکر کردم
به شکسته های خودم در کلمه ی درد
که در لباسی شیشه ای
بوران ها را ، بادها را تحمل می کند
هر سال که بارش غم را آغاز می کند
دلهره های ما و شما چه برقرار چه آرام پایان می گیرند
جمله ها سالی یک بار می بارند
اما هر کتابی در فصلِ خودش باریدن می گیرد
باید که نه که باید به تماشای بایدها نشست
به دیدنِ چند قطره که در شبی بارانی عاشق می شوند
من هیچ جمله ای را خاموش نمی کنم
در هر جمله ای می توان بارانی گذاشت
در هر کتابی می توان باران شد
در هر تابلویی می توان درختی را کشید
که
در شبی برفی دو گنجشک لباسِ باران را پوشیده اند
حتا یک بار تنها یک بار
فکر کرده ای
زبانِ مادری ام در غُربت کلمات چگونه می میرد
تنها یک بار حتا یک بار
فکر کرده ای باران شبیه فصل می میرد
مانند زمستانی که از دست می افتد
بهاری که از پا می افتد.
عابدین پاپی(آرام)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
مهر 29, 1401
خاموش در درون خودم
به افتادگی شما به افتادگی باران فکر کردم
سلام و درود جناب پاپی گرانقدر🌷🌷🌷
پاسخ
بستن فرم