🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
زنی مختصرم
در لحظه شکفته
در خلاصه وزنی
بر دوش تاریخ
در بی واسطه ی ابرها
بر حسرت بارانی
که در من
جا گذاشتند
در بستری
که نوازش سنگریزه ها
آرامش نکرد
و تنی که هر شب
خواب سیاه و سپید بهشت را
رنگ میکند
زنی مختصرم
با دامنی بلند و
مملو از واپسین نگفته
که هر صبح
تکه های آغوشش را
جارو میزند
#مستانه_دادگر
#ماهور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
مهر 17, 1398
درودها
بسیار عالی
و قابل تامل
در شروع بسیار خوب
و پایانبخشی عالی
زنی مختصرم
با دامنی بلند و
مملو از واپسین نگفته
که هر صبح
تکه های آغوشش را
جارو میزند
و مضامین لطیف پر مغز و معنی
ودر شایستگیهای شعر
و
دربه اندام فرم و سرایش
و در پیام خوب خود
ودستمریزاد
و🌺🍃
پاسخ
مهر 17, 1398
ارادتمندم بزرگوار
سپاس از حضورتان.
پاسخ
مهر 17, 1398
سلام
زنی که تکه آغوشش راجارو کند
درشاهکارادبیش پی لحظه هایی ست
آبی تادراوج ها گام بدارد…
آفرین به امید موفقیت های روزافزون👏
م. مهتاب
پاسخ
مهر 17, 1398
سپاسگزارم مهربان.
پاسخ
مهر 17, 1398
زیباست بانو ماهور
ارتباطی صمیمانه برقرارشدبین احساسهایم باواژه های نشسته براریکه ی شعرت
درودرشما🌼🌺🌼
پاسخ
مهر 17, 1398
سپاس از حضورتان…. لطف دارید…
پاسخ
مهر 17, 1398
سلام مستانه عزیز
اگر مختصری پس کامل شوی چه می کنی؟
مختصر قیامتی ست از شکوه و زیبایی
در همه چیز
شعر. معرفت و…
عالی بود
..
در پناه خدا شاد زی 🌿👏👏👏👏👏👏❤️🌿
پاسخ
مهر 17, 1398
درود بر شما بزرگوار…. سپاس بابت سایت خوبتان و….
پاینده باشید و ماندگار به عشق.
پاسخ
مهر 17, 1398
زیباست و تامل برانگیز
درود بر شما بانو ماهور نازنین🌺
پاسخ
بستن فرم