🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خاک ره شو که نیست ملک جهان ، جایگاه قرار و بستر نان

(ثبت: 210118) خرداد 10, 1398 
خاک ره شو که نیست ملک جهان ، جایگاه قرار و بستر نان

از مجموعه اشعارم در سایت صدای معلم

1

در شگفتم که هاتف یزدان
داد این نغمه پند راز گران

از سماوات عرش داد رسید
بر دل صاحب عقل مُلک سَران

چیست حکمت که خلق می نالند
در مسیری که هست دادگران

یک طرف گریه کودکی دیدم
که همی ناله کرد با دگران

صاحب حیِّ لامکان و مکان
دادگستر دوا و مرهم جان

این همه کُشت و کشتگان تا کی
در زمینی که هست ملک جهان

ناگه از غیب ذرّه زد خورشید
که گرفتم پیام کوچک تان

پند عبرت بگیر با تو کسی
که ندایی دهد به گوش زمان

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

2

سیر کردم به مجلس و محفل
تا رسیدم به کلبه ای در گِل

که نوشته چنین به دور سرا
مرد حقی بیا و دل بسمل

از درون نغمه کرد و ساز دمید
داد آهنگ رقص از کهگل

ناگه از دور هاله ای دیدم
که همی گشت حلقه ای در دل

تابش آفتاب زد دستی
بر ضمیرم که نیست جز منزل

جایگاه حضور حیِّ مکان
هست در کُل کائنات سجل

بنده بی شک قبول باید کرد
خاک مأوای عالم بی گِل

که یکی نغمه داد دارایی
لایق آب و خاک نیست خجل

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

3

هاتف از گوش دل چنین گفتا
والیا خرقه کن بیا والا

که ببینی چه هاست در جریان
مرد حقی نشسته از شیدا

بر دل کودک شکسته دلان
قلم سوز حق زند سودا

ناگه از گریه خنده ای آمد
که کجایید ای شکسته نوا

ناله های غمین هر کودک
گشت پیدا یکی یکی به صدا

ای خداوند ماهی و دریا
ای سماوات و عرش پا بر جا

ای خدایی که در همه عالم
چون تویی نیست واحد و یارا

این همه سوز و ناله ها تا کی
فخر و فقر زمانه ناکارا

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

4

گوش بر روح داد این پندم
که گرفتم شکار در بندم

صرف این کار شد که یارایی
بر من خسته دل بزد هر دم

اِرجعی خوان به کوی کردم روی
که همی گفت از درون فردم

سالک راه شو که بینی جان
در مسیری که هست پابندم

ناگه از خیمه خادمی آمد
ماه منظر بگفت خند خندم

ملک تن نیست عزّت آدم
به ریا و به پول جون کندم

آخر الامر خسته از راهی
دور گشتم ترانه خوان دیدم

که یکی بر نشسته زیر لبی
گویدش داد و داد خوانندم

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

5

ضعف بیمار گونه زردم
به تجلّی ندا زند هر دم

بنده محبوس خاک واهی کی
که فریبت اگر دهد خندم

در مسیر زمانه کیست یکی
به حقیقت زند ندا حمدم

پیر پرسید سالکی گفتا
عشق بی جسم هست پابندم

این ترانه ز عالم والا
خوانده آید به گوش هست پندم

بنده محتاج غیر حق تا کی
حق خوب است من که خود عبدم

ناله ها سوزناک در هستی
سوخت کفر عدو فرزندم

ملک دنیای دون پر تزویر
هر تقلّا که کرد دل کندم

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

6

سر فرو برده گوشه ای دیدم
که نشسته است عابدی در دم

ذکر خیر زمانه می گفت دوش
از کرامات شیخ چون خندم

خنده ام گریه آور است مردم
نیست رنگ صفا دل بندم

مردمان خسته در طلوع سحر
مانده از راه سیر گل زردم

با ندایی به وسعت تاریخ
ناز نازان ز دور خوانندم

بنده تا کی خریده خاکی را
نیست خاکی بیا که در بندم

محفلی هست پر ز مردانی
راست طینت چو کوه پا بندم

ذرّه خوار زمان شدم روزی
ناگه از غیب داد دل کندم

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

7

سیر کردم به پهن دشت زمین
دیدم اسباب شادکام و غمین

عدّه ای در جلال خود مشغول
عدّه دیگری به فقر کمین

یادم آمد که فقر ریشه کن است
ریشه مردمان گرفته به کین

تیشه ای می زند بسوزاند
مرد حق خسته حال و ضعف به دین

کمترین عدّه خالص اند در فقر
راه جویند در مسیرِ یقین

فخر الفقر صاحب دین است
دین پاکی در این دیار حزین

صاحب عصر خود بکن نظری
که دگر نیست جای صبر همین

مردمان با نگاه خسته به من
گویدند والیا تو ده تسکین

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

8

با تحیّر به گوشه ای رفتم
به حقیقت رسم که برجستم

دیدم احباب جملگی مستان
سر فرو برده مست در بستم

که حقیقت رسان محروقی
رسد آن جا که من پیوستم

دوستان در حریم حیِّ زمان
به نشانی که اوست مست هستم

آشنایان حُبِّ سیرِ ولی
از همین جا به دوست بر بستم

طلب و عشق و عرف و استغنا
به حقیقت رسند من مستم

مست توحید و حیرت خلقش
که به ایما پراند نشکستم

فقرِ فخر است والی مؤلا
به فنایی رسی که خواندستم

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

9

شیخ پیری به گوش دل گفتا
والیا ترک دیر کن تو بیا

نیست جای تو وادی زیرین
پر کشان مست آی تو این جا

بینی آن حق که در پِیَش بودی
پیر آن جا گرفته خود هیجا

نفسِ امّاره در مسیر خطاست
باید این نَفس مرده شد آن جا

هیچ دانید مردمان اله
جنگ این است صلح پا بر جا

تا به جایی رسی که خود بینی
لذّت ماورا هست پیدا

بارالها گناه ما بخشای
ای تو بخشنده تر به ما از ما

هست دنیا مسیر راه اله
گوید ای پیر مرده شو و بیا

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

10

عشق پیداست از ضمیر و نما
پر گشا عاشقا به اوج سما

تا ببینی عروج عرش خدا
جای گیری که خوانیش به ثنا

از ثنا بگذری به دیر فنا
خاک راهی گرفته در سینا

آن شجر را که یافت معنی عشق
به تجلّی نهاد سر به دعا

یا که خاکی گرفته در طوفان
هادیِ کشتی اوست از ضرّا

عارفا خستگی راه چه سود
برد آن کس که هست او سرّا

آشنایان گرفته وادی عشق
به لسان الوداع کجا ولیا

پَر کشی پر کشان به دوست که ما
خسته از خاک یک صدا گویا

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

11

در مسیرم رسیده ام جایی
که به ایما برند صحرایی

وادی عشق هست والایی
به ولایی رسم که دانایی

بنده مؤمن رهید از دنیا
که ز دنیا نخواست دارایی

مردِ حق بود عاشقِ معنی
که رهید از فنا به پیدایی

خنده ها می زند به ذکر و دعا
که رسیدم به اوج مأوایی

خودی آن جا بدیدم آماده
با دگر دوستان صف آرایی

مجلس بزم گستریم که دوست
زند آواز بانگ بینایی

بنده محبوسِ خاک خود گوید
تو به جایی رسی که جویایی

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

12

صاحب حیِّ والیان زمان
خادمِ پیرِ مردمانِ جهان

این پیام از خدا رسید به ما
دست گیری کنید همنوعان

ملک آباد روح گردد شاد
به صدایی که دوست خواندشان

خانه دوست در ورای دل است
دل همین است منزل ره شان

آشنایان به حکمت ایمان
راه جویید و خود برید جنان

که به صحرای طور خود نگرید
به کلامی رهید از تن تان

نیست صحرای تن مکان صفا
منزل روح هست یاورتان

دوستان مُخلصان ضمیر دلان
راهیان منهیان اسیرِ هوان

خاک ره شو که نیست ملک جهان
جایگاه قرار و بستر نان

ولی اله بایبوردی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    خرداد 10, 1398

    سلام و درود

    به به
    به به

    لدت بردم استاد
    عالی ست
    دستتون درد نکتد
    خیلی زحمت کشیده اید
    مسلسل وار و پیوسته

    در پناه خدا شاد زی 🌿👏👏👏👏👏👏🌿

    • ولی اله بایبوردی

      خرداد 10, 1398

      سلام استاد ارجمندم جناب آقای خراسانی عزیز

      با تشکر از همراهی تان

      سپاس از خوانش محبت آمیزتان

      در پناه ایزد منّان

      🌿💐🌷🌷🌸🌷🌷💐🌿

  2. سلام استاد عزیز

    بسیار عالی پر معنی و خوشتراش سروده اید

    دستمریزاد دارد
    ضمنا استاد به ما هم لطف کنید
    وسری بزنید
    شعر زمانی به شاعر میچسبه
    که به استادش ارائه شود🌺

    • ولی اله بایبوردی

      خرداد 11, 1398

      سلام استاد رضائی ارجمند

      سپاس از حضور سبزتان و همراهی بزرگوارانه تان….

      خوانش زیبایی نموده اید

      باز تشکر از حضورتان ….

      🌷🌹🌸🌸🌷🌹🌈

  3. مریم محبوب

    خرداد 11, 1398

    درودها استاد ارجمند🌷

    اثری زیبا و پرمعنا خلق کردید 🌷

    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

    • ولی اله بایبوردی

      خرداد 11, 1398

      سلام خانم محبوب

      سپاس از حضور سبزتان …

      ممنون از خوانش بهاری تان …

      🌿🌷🌸🌸🌸🌷🌿

  4. رضا

    خرداد 11, 1398

    سلام خدمت استاد بایبوردی
    در پناه حق

    • ولی اله بایبوردی

      خرداد 11, 1398

      سلام آقا رضا

      سپاس از حضور سبزتان و خوانش محبت آمیزتان

      🌿💐🌹🌹🌷🌷💐💐🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا