🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خداوندا
ندارم قدرت پرهیز , ز خارستان این پاییز
و ناچارم که بگریزم از این دهلیز
ز گردابی که مملو از لجن های تعفن زاست
ز گَردانی که می چرخد و می چرخاندم
هر لحظه در غوغاست
نمی دانم چرا در پیچش این چرخ افتادم
بدان , من در درون درد غمگینم
ببین من پشت این دیوار محصورم
و در عمق حضور درد دلگیرم
مرا با بندهای خود رهایم ساز
که تا بگریزم از این مرگ تدریجی
بسوی بالهای پاک عرفانی
به اوج ابرهای نرم و طوفانی
که از گرداب های این زمانه
بس گریزانم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):
بستن فرم