🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خزان

(ثبت: 231874) مهر 2, 1399 

خزان

بدست باد خزان برگ و بار می ریزد
شکوه و رونق فصل بهار می ریزد

زمان سنبله رفت و پگاه میزان شد
ز سمت پنجره رنگ و نگار می ریزد

شراب سرخی لب های دختران کویر
به دانه دانه ی شهد انار می ریزد

شلال طره ای از باد و بارش و طوفان
به سیب صورت زیبای یار می ریزد

سریر گل بسر شاخه واژگونست وُ
ورق ورق شده در پای دار می ریزد

دوباره در گذر باد های پائیزی
تمام کُرک و پر روزگار می ریزد

برای رستن و روئیدن و دوباره شدن
جلال و حشمت از این لاله زار می ریزد

صدای زوزه باد است و شاخه عریان
چه برگ ها ز سر شاخسار می ریزد

دلم به فصل جوانی که داده ام بر باد
به هر چه فرصت بی اعتبار می ریزد

 

 

 

 

نظرها
  1. جواد مهدی پور

    مهر 2, 1399

    سلام و عرض ارادت محضر استاد گرانقدرم جناب معصومی عزیز

    عالی ست

    پائیزیه ی دل انگیز ی سرودید

    لذت بردم از شعر فاخرتان

    زنده باشید به مهر

    درود هاااا

    💐🙏💐

  2. با سلام و دروود خدمت شما آقای معصومی عزیز
    لذت بردم از این همه زیبایی
    دستمریزاد
    چقدر این غزل زیباست و چه قدر این
    سه بیت دلنشین هستند

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    زمان سنبله رفت و پگاه میزان شد
    ز سمت پنجره رنگ و نگار می ریزد

    شراب سرخی لب های دختران کویر
    به دانه دانه ی شهد انار می ریزد

    شلال طره ای از باد و بارش و طوفان
    به سیب صورت زیبای یار می ریزد

    تقدیم به شما با تمام احترام

    پاییزیه(سمفونی زنجره)

    باز، شد نوبت پاییز که تعزیر کند.
    عشق را در نفس خاطره زنجیر کند.

    دلِ لیلی، دلِ مجنون، دلِ آزاد و اسیر.
    با خودش هم دل و هم قافیه درگیر کند.

    اشک و لبخند و غم و سوز و گدازِ پاییز.
    حس و حالش به نگاه همه توفیر کند.

    نیمه شد شمسه ی هجری، سنه ی جاری باز.
    دست، بر دامن تقویم چه تدبیر کند.

    رقص انداخت به پهلوی زمین، چرخش فصل.
    می رود تا که جهان را ز خوشی سیر کند.

    آه را باده ی طُغرای سلاطین سازد.
    ماه را از شب ظلمت زده، دلگیر کند.

    برگ شد هم سفرِ قاصدک باد مگر.
    از طراوت همه جا، بدرقه تقدیر کند.

    بعد باران، شده نازل، غزلِ قوس و قزح.
    تا براندامِ زمین طرح نُو تصویر کند.

    ترمه ی گُل گُلیِ صاف زمین را انگار.
    آمده ارتشِ چین یک شبِ تسخیر کند.

    بیرقی زرد برافراشته در نهضتِ سرخ.
    سبزی از دامنِ خود، حکم به تکفیر کند.

    برگ سبزی اگرم رقص کند در دلِ باغ.
    باد در چشم همه تحفه ی کشمیر کند.

    پای این حرف که تا سه نشود بازی نیست.
    کوچه را سرخوشِ از خنده ی انجیر کند*.

    خواب خرگوش بگیرد زِ سرِ چشمِ خمار.
    شعله در خانه ی آرامشِ تخدیر کند.

    ننگ بی عاطفه بودن به هم آغوشیِ ابر.
    از پرِ دامنِ مرداب، که تطهیر کند.

    نور خورشید به جنگل زده سوزن سوزن.
    همه جا پنجره در پنجره تنویر کند.

    باد را هم نفسِ خش خشِ هر برگِ درخت.
    در غزل، سمفونیِ زنجره تحریر کند.

    باد با وسوسه شیطانِ درختان شده که.
    بهر تابو شکنی ها همه را شیر کند.

    می کِشد پرده ی مه در قُرُقی راز آلود.
    کوه را در تَلِه ی دامنه نخجیر کند.

    دست بر روی سر و گوش جهان می کشد و.
    دوست دارد همه را دسخوشِ تغییر کند.

    شبِ هجران، ابدی بر سرِ احیاگرِ خود.
    تاج یلدا، خوشی و هلهله تصدیر کند.

    رسول رشیدی راد(مجتبی) آبان ماه 98
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐💐

  3. فریبا نوری

    مهر 2, 1399

    شراب سرخی لب های دختران کویر
    به دانه دانه ی شهد انار می ریزد

    کلاس زیبایی شناسی ست شعرتان
    درود استاد گرامیم
    🌹🌹🌹

  4. سلام و درود
    روزگارتان به رنگ عشق ❤️🙏

  5. اکبر رشنو

    مهر 4, 1399

    آفرین

    ودستمریزاد

    و🌺🌺🌺🍃🍃🍃

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا