![فاطمه گودرزی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_487.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خواب دیدم کوکی نو پا شدم
غرق در آغوش و بی پروا شدم
با پدر دنیای خوابم لوس بود
لحظه ای با چشم او تنها شدم
تا که مادر آمد از در چون بهار
عطراو پیچیدومن حوّا شدم
خواهرم با شانه ای آمد جلو
او چو ساحل گشت و من دریا شدم
موج موهایم به زیر شانه بود
زین جهت شرمنده ی شنها شدم
یک برادر پای کرسی نی زنان
نت به نت منها ی از این دنیا شدم
آن یکی با چهچه ی بلبل کشان
دل ز من میبردمیبردو من اغفا شدم
تا سماور درد زاییدن گرفت
من از این رو غرق در سرما شدم
تا پدر با چای قند پهلو رسید
خارج از هر لحظه در حالا شدم
تعارفی کرد و عمو همسایه وار
شادمان آمد ومن هورا شدم
انقدر در خواب من خوش میگذشت
کز زمان غافل ویا جدا شدم
ناگهان دیدم که بابایم برفت
از نبودش گوشه ای ترسا شدم
حضرت ادم را بوسیدو رفت
من به جایش مونس حوَا شدم
فاطمه گودرزی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم