🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پرده ای ساده روی یک دیوار ،
صخره هایی که صورتی رنگند
شاید این یک نماد از قاف است
سینه ی آسمان موج آلود
بال های گشاده از هم را
بُرده تا قلب ِ ابرهای فراخ
چشم ِ ما گِردُ …
آشیان ، بر دار .
مرکزِ صحنه تک درختی با
چند برگ و شکوفه های سفید
سمتِ چپ در پلان ِ اول ِ دید
شهریارِ پرندگان ، بالا
تند پرواز و تیز چنگال و …
بَر دُمَش جادوی ِ تنوع ِ رنگ
مانده در وصف ِ این خلوص ِ خطوط
مکتب ِ اصفهان، به نقشُ نگار.
سمت ِ دیگر
فضای فانتزیِ
آسمان های زرد ِ زرین است
ابرهایی پر از تحرک ِ موج
بر سر ِ شاخه های زهر آلود
جوجه هایی در انتظار ِ غذا
چوب ِ گز را نشانه داد این بار
تخته سنگی به رنگِ سبزِ صبور
روی رخساره ی شب ِ بیمار .
عمق صحنه ؛
خطوطِ مایلِ سخت
سام های سوار بر اسب و …
رخش های نشسته و خسته
چادر آسمان چو آتش دان
بر سر یک زن ِ برهنه زِ رنگ
ایستاده ـ پلان ِ دیگر ِ قاف
چشم در چشم ِ سرخ ِ سیمرغُ
زاده انسان دیگری امّا
مکتبش نقش های بی نقش است:
فارغ از عادت ِ حماسه و یار
دور از قصه ی اساطیری
دور از آشیان ِ شعر و خیال
بی زر و برق و ناز و نیزه و برگ
مجمری بود و آتش و نوری ،
روی سطح ِ سفید ِ یک پرده
ـ پرده ای ساده روی یک دیوار ـ
نه اَبَر قهرمان، نه اهریمن
زندگی مثل ِ مرگ جریان داشت
سمت ِ غیرِ چپِ پلان در کار …
#فریبا_نوری
دوازدهم دی ماه نود و هفت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (11):
بهمن 18, 1397
درودها بانو نوری شاعر فرهیخته و ارجمند
با پوزش از تأخیر چون به دلیل مشغله کمتر میتوانم
به سایت سر بزنم . شرحی بر این سروده ی ارزشمند
که قبلا در شعر نو منتشر گردیده را مجددا تقدیم میکنم .
شرحی بر ” داستان پرنده ی آبی ” سروده ی شاعر فرهیخته بانو فریبا نوری
نویسنده فرزاد امین اجلاسی|نقد| ۱۳۹۷/۱۰/۱۶ – ۲۰:۵۴| ۳۵۷
شرحی بر ” داستان پرنده ی آبی ” سروده ی شاعر فرهیخته بانو فریبا نوری درودها حضور ارجمند بانو نوری
شرحی بر سروده ی ” داستان پرنده ی آبی ” اثر شاعر فرهیخته بانو فریبا نوری
پرده ای ساده روی یک دیوار ،
صخره هایی که صورتی رنگند
شاید این یک نماد از قاف است
سینه ی آسمان موج آلود
بال های گشاده از هم را
بُرده تا قلب ِ ابرهای فراخ
چشم ِ ما گِردُ …
آشیان ، بر دار .
مرکزِ صحنه تک درختی با
چند برگ و شکوفه های سفید
سمتِ چپ در پلان ِ اول ِ دید
شهریارِ پرندگان ، بالا
تند پرواز و تیز چنگال و …
بَر دُمَش جادوی ِ تنوع ِ رنگ
مانده در وصف ِ این خلوص ِ خطوط
مکتب ِ اصفهان ، به نقشُ نگار.
سمت ِ دیگر
فضای فانتزیِ
آسمان های زرد ِ زرین است
ابرهایی پر از تحرک ِ موج
بر سر ِ شاخه های زهر آلود
جوجه هایی در انتظار ِ غذا
چوب ِ گز را نشانه داد این بار
تخته سنگی به رنگِ سبزِ صبور
روی رخساره ی شب ِ بیمار .
عمق صحنه ؛
خطوطِ مایلِ سخت
سام های سوار بر اسب و …
رخش های نشسته و خسته
چادر آسمان چو آتش دان
بر سر یک زن ِ برهنه زِ رنگ
ایستاده ـ پلان ِ دیگر ِ قاف
چشم در چشم ِ سرخ ِ سیمرغ و
زاده انسان دیگری امّا
مکتبش نقش های بی نقش است
فارغ از عادت ِ حماسه و یار
دور از قصه ی اساطیری
دور از آشیان ِ شعر و خیال
بی زر و برق و ناز و نیزه و برگ
مجمری بود و آـش و نوری ،
روی سطح ِ سفید ِ یک پرده
ـ پرده ای ساده روی یک دیوار ـ
نه اَبَر قهرمان ، نه اهریمن
زندگی مثل ِ مرگ جریان داشت
سمت ِ غیرِ چپِ پلان در کار …
” فریبا نوری ”
عنوان داستان ” داستان ِ پرنده ی آبی ” است بنابراین از ابتدا خواننده در اننظار روایتِ یک حکایت است .
پرنده ی آبی چه می تواند باشد ؟ این نام گذاری خواننده را به چند معنی نزدیک به ذهن یعنی دو اثر از دو نویسنده ” چارلز بوکوفسکی و موریس مترلینگ ” با همین نام هدایت میکند. اما با ورود به متن سروده گزینه ی دیگری نیز که ابتدا دور از ذهن بود مطرح میشود و آن اشاره به سیمرغ خردمند است که با رنگ آبی فیروزه ای معمولاً در نقوش کاشی به زیبایی نقش می بندد . به نظرم این تعبیر سوم به خواست شاعر باید نزدیکتر باشد چرا که هر چه در متن پیش تر می رویم به توجهِ بیشترِ شاعر / راوی ، به خرد و همچنین به اشاره ی مستقیم به سیمرغ که واجد این صفات بوده می رسیم و پی به دغدغه مهم شاعر در این سروده می بریم که همانا افسوس ِ کمرنگ شدنِ خرد ورزی ست و حسرتی افسانه ای و شاعرانه که حتی سیمرغی هم نه ، که ….
در این سروده شاعر درجایگاه ناظر و راوی ست . ناظری که نظاره گر صحنه و صحنه هایی ست که آن ها را روایت می کند نگاه شاعر در این سروده ، نگاه ساده و ایستا به لحاظ زمانی و مکانی نیست و صحنه ها نیز در یک مکان و زمان نیستند بلکه در زمان جریان دارند که شاعر به هنرمندی این تفاوت و گذشت زمانی و توالی را با پیش و پسِ صحنه و عمق ِ آن برای خواننده تداعی می کند وبرخی دیگر را با سمت ها و جهت ها و ارتفاع و …..
شاعر غرق در یک حسرت بزرگ است و درپی آرزویی بزرگتر که نماد آن در رنگ ِ صورتی قاف نمایان و هویدا می گردد .
(رنگ صورتی نماد عشق بی قید و شرط، محبت ومهربانی، بخشش، امید، آرامش، مراقبت وانرژی زنانه است شاید نشانه زایندگی)
تمامی این صفات چیزهایی که شاعر در حسرت آنهاست و به دنبال آنها .
و اما “رنگ سپید یک پرده ی ساده” در انتهای شعر به نظرم در اینجا رنگ سپید ناظر بر نماد پاکی وصلح و غیره نیست بلکه در اینجا حالت خنثی و فقدانِ رنگ آن مطرح است که تداعی گر نوعی حالت انفعالی مستولی بر پرده ی زندگی است و شاعر نیز به
نوعی به این حالت با بیان انتهائی ( نه اَبَر قهرمان ، نه اهریمن / زندگی مثل مرگ جریان داشت ) صحه می گذارد .
شاعر ازنقطه ای در زمان حاضر به این صحنه ها می نگرد ومرکزیتِ این نگاه درتمام زمانها انسان است . انسان در ادوار مختلف .
و بایک فلاش بک و بازنگری به فضاها در زمانهای متفاوت ، خواننده را نیز با خود در این سیر و سفر همراه میکند .
در این سیر و سفر که سیر و سفری صرفاً روایت گر و بازگو کننده نیست . شاعر میکوشد نوع ِ نگاه خود را نیز به خواننده معرفی
کند و در این راه از نمادهای سمت ها ( چپ و راست ) که می توانند نماد ِ نوع زندگی و نوع روابطِ اجتماعی وفضاهای حاکم بر
آنها باشند نیز بهره میگیرد . و تاحدودی به ترسیم این سمت ها
و وجوه مشخصه ی آنها می پردازد .
درنگاهی در اعماقِ زمان ، گذری و نظری دارد بر سیمرغِ دانا ، شهریارِ پرندگان که از این نماد برای بازسازی فضای بومی محلی
و سنتی مختص سرزمینش سود می جوید و در این راستا برای نمایاندن این رابطه بین گذشته و حال از تشابه نقش و نگار هنر ِ
اصفهان با پرهای هزار رنگ سیمرغ و یا بیان ِ حضور ِ قاطع ِ نقش ِ سیمرغ در هنر اصفهان استفاده میکند .
که در نگاهی ژرف تر و دورتر می توانست به نقش اسطوره ای ققنوس نیز اشارتی داشته باشد گرچه سیمرغ با آنچه مورد نظر
شاعر بوده متناسب تر می نماید و …
در این پلان نگاه ِ سرخ ( بخوانید خونبار) سیمرغ ( نماد دانایی و خرد ) حکایت از نارضایتی شاعر از نقش و جایگاه و تراز فعلی
انسان است غرق در ” زرق و برق ظاهر” و دور از دانایی و خردورزی .
نگاه ِ شاعر به راست در این سروده نگاه به کیفیت فضا ی جهان شمول در زمان حاضرِ است و رنگ و لعاب ِ زرین آن و ژرفای
آلوده به زهر وفضای بیمارش .
در ترسیم فضاهای چپ و راست شاعر می خواهد به نوعی به طرحِ و بیان ِ تفاوت بارز بین این سمت ها ( چپ و راست ) برسد
در این راه سیمرغ دانا و خردمند و آگاه به رازهای جهان و نجات بخشِ حاضر در فضای سمت چپ گزینه ی مناسبی است برای
طرحِ این تقابل در کیفیت و محتواست .
شاعر سپس در سیر و سفری کوتاه در ژرفا به دیگر اسطوره ها نیز نظری و گذری دارد و به نقش ِ آنها در زمانهای دور در نجات بخشی یا امید بخشی به انسان ، با تقابل شاعرانه و زیبای ایهامی ِ معانی اسطوره ای و امروزین ( در بند چهارم ” عمقِ صحنه … ) .
اما گویا نصیب ِ شاعر از این سیر و سفر جز اندوه و افسوس نیست و در بند آخر شاعر با برگشت به زمان ِ حال ، خود را در این فضای بی اسطوره و نجات بخش ، مقهورِ فضای راست ( با ظاهری خوشرنگ و فریبنده و ژرفایی گزنده و زهر آلود ) می بیند که از آن به حضور قاطع مرگ در زندگی ( زندگی مثل مرگ جریان داشت ) تعبیر میکند .
و اما راه رهایی از دیدگاه شاعر همانا رسیدن به دانایی و کاربرد ِخردمندی ست که به تفصیل در شرح ِ سروده آمد و …..
سروده از ابتدا تا انتها جامع و منسجم و هدفمند القاگر معانی مورد نظر شاعر محترم بوده و بسیار موفق .
سروده شاید می توانست با طرح موارد زیبای دیگر مفصل تر هم باشدکه شاید شاعر بخاطر پرهیز از ایجاد خستگی در ذهنِ مخاطب
از آن اجتناب نموده .
نهایتاً سروده کاری ست زیبا و به یاد ماندنی که همچون تابلویی روشن و لطیف و ظریف مدتها در ذهن و یاد باقی خواهد ماند .
گل خواهد داد از خون سرخرنگ سرانگشتان دخترک قالیباف یا پسرکِ سفالگر و نقش خواهد زد اندوه و درد آنرا به زیبایی در
تابلویی مقابل دیدگان انسان . امید که با طرح دیگرباره ی این سروده ی زیبا ونگاه از زوایای مختلف وهم اندیشی و بهره مندی از
نگاه و نظر ِ بزرگواران به زوایای شاید پنهان مانده ی دیگری از این سروده دست یابیم .
فرزاد امین اجلاسی 15/10/1397
پاسخ
آذر 8, 1400
سلام خانم نوری بسیار عزیز
شعر زیبای شما، نقد باشکوه جناب فرزاد امین اجلاسی عزیز را خواندم و از خوذ بی خود شدم.
الحق صورخیال گسترده ی آن بانوی اول شعر پاک و ملکه ی شعر، هم خواندنی و هم تماشایی ست.
گاهی اعتراض یا جملات زشت و ناهنجار است، گاهی به زبان طنز و گاه کنایه، اعتراض و دلواپسی های شما، اعتراض شما “فرا فرهیختگی ست ” و برای من درس عبرتی شد که چگونه بر ناهنجاری ها با توسن فرهیختگی و دانایی بتازم، این شعر زیبای شما مرا واداشت تا ذهنم را شستشو بدهم، عمارت اندیشه را از پای بست ویران و بر مبنای راهکار استاد فرزانه ام بنایی دیگر بسازم بنایی که بتواند تغییراتی را با ابزار دانایی به انجام رساند.
عالی بود
در پناه خدا شاد زی دختر شاعر و فرهیخته ام…. 🌿🌹👏👏👏👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
آذر 8, 1400
درودها استاد خراسانی گرانقدر
سپاس بی پایان از مهر حضور و دریافت نظر ارجمندتان دربارۀ شعر
به نقد ارزشمند جناب امین اجلاسی اشاره فرمودید که بی گمان از ناقدان بسیار توانمند و داوران منصف و کارازموده در انواع شعر هستند. می دانم که عمل جراحی سنگینی داشتند و مانند گذشته فعال نیستند. امیدوارم هر چه زودتر
و با قدرت تام به عرصه شعر و نقد برگردند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آذر 8, 1400
. مهر بانوی فرزانه و ادیب . سروده فوق زیبایتان را بارها خواندم
. و نهایت از خود پرسیدم که . . .
. آیا تو توان نوشتن نظری در تمجید و تحسین این
. فوق زیبا سروده را داری ؟؟
. شاید در هنگام سرایش ، سیمرغ و پرورش زال و گرفتار شدن
. رستم در نبرد با اسفندیار و آن شاخه درخت و . . .
. را در نظر داشتید !!
. از اندیشه ای ناب و کلکی هنرمند جز این سروده
. انتظاری نیست که نیست
. در پناه خدا باشید 🌸🌿🌸
پاسخ
آذر 8, 1400
درودهای بیکران و سپاس بی پایان از مهر حضورتان جناب فیضی گرانقدر
به روشنی و درستی به یکی از مهمترین نگاره ها در پس زمینۀ این شعر اشاره کردید. آنجا که فرمودید:
شاید در هنگام سرایش ، سیمرغ و پرورش زال و گرفتار شدن
رستم در نبرد با اسفندیار و آن شاخه درخت و . . .
را در نظر داشتید!!
با درود بیکران
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
بهمن 4, 1397
سلام و درودهای بی پایان
فریبای عزیزم
چه تصاویر آشنایی دارد این شعر خوش نوا
و چقدر دوست داشتم با صدای خودت می شنیدمش
شهریارِ پرندگان ، بالا
تند پرواز و تیز چنگال و …
بَر دُمَش جادوی ِ تنوع ِ رنگ
مانده در وصف ِ این خلوص ِ خطوط
مکتب ِ اصفهان، به نقشُ نگار
…
ممنون از حضور شادی بخش ات
پاسخ
بهمن 7, 1397
روی شعر قبلی کلی نظر نوشتم و نوشت ثبت شد امید وارم اینگونه باشد برای نوشتن به این شعر باز میگردم
پاسخ
آذر 8, 1400
سلام و آفرین
البته از ابتدای شعر تصور کردم با چهارپاره ای مواجه باشم
پاسخ
آذر 8, 1400
درود جناب علیخانی گرانقدر
سپاس از مهر حضورتان
دیگر شعر خودش ترجیح داد سر چارراه اول به سمت نیمایی بپیچد.
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم