🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
منم آن کهنه درختِ بی ثمر در تهِ باغ
که دلش خواست دمی خرّم و پرور باشد
نه برایِ اینکه خود به آرزویش برسد!…
بلکه میخواست پناهِ یک جفت کبوتر باشد
مثل آن قاصدکِ نشسته بر پایِ درخت
راضی ام که قامتم خسته و پرپر باشد
لیک پرپرشدن و گم شدنم در رهِ باد
علت خنده ی یک کودکِ خوش سر باشد
درد من چیده شدن از تنِ این صحرا نیست
کاش برچیدنِ من دستِ دواگر باشد
درد من مثل همان مردِ فقیریست که او
آرزو داشت شبی خیِّر و یاور باشد
سحرفهامی آهو
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
مرداد 4, 1402
سلام و درود
مضمون بسیار زیبایی دارد
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
مرداد 5, 1402
سلام و عرض ادب بانو فهامی ارجمند
شعر بسیار زیباییست و نمایانگر خلاقیت شما در قالبهای کلاسیک. با کمی ویرایش قطعهای ناب خواهد شد.
زنده باشید🌺🌸🌺🌸
پاسخ
بستن فرم