🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دلم آنقدر تنها شد،که سر بر کوه و صحرا زد

(ثبت: 1611) خرداد 10, 1395 

دلم آنقدر تنها شد،که سر بر کوه و صحرا زد
دو چشم پر زخون من،به دامان نقشِ دریا زد

دوباره عشقِ بازیگر…،شکر میریزد از کلکش
قلم بر دفترِ دوران … ، برای نسلِ فردا زد

جهان پتیاره ای باشد، شرافت سوز و شَرآیین
بنازم آنکه جانانه…، چه پشتِ پا به دنیا زد

گدای اهل دل روزی، مرا این نکته می فرمود
که سلطان سکه ای برما نزد، از بهرِ دارا زد

خوشا آن باده نوشی را،که ساغر پر ز می بودش
دمادم جرعه جرعه زان…، به یادِ روی زیبا زد

مروَّت با بد اندیشان ، زد آتش بر دل و جانش
که طارق با رقیبانش…، قدم بیش از مدارا زد
بداهه
فروردبن 1394