🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دل دیوانه
به کجا می بردم این دل دیوانه مرا
گَه سوی کعبه برد گه سوی بتخانه مرا
گاه بر مسجد و منبر ببرد وقت سحر
بکشد نیمه شبان گوشه میخانه مرا
دلم از خطبه آن واعظ و منبر بگرفت
شد ز محراب دگر رابطه بیگانه مرا
دزدی و حرص و طمع، حقه و نیرنگ و دروغ
بر حذر دارد از این عادت ششگانه مرا
نیست در شهر پر آشوب دگر حوصله ای
کشَدَم گوشه خلوت به نهانخانه مرا
می کشد از پی خود تا به در میکده ام
تا دهد جام شرابی دو سه پیمانه مرا
فکنَد گوشه میخانه گهی مست و خراب
بزند طعنه در آن حالت مستانه مرا
با همان حال خرابم به تمنا طلبم
دهد از جام لبش بوسه جانانه مرا
خیره بر من نگرد ، خنده مستانه زند
با همان حال ، ز میخانه برد خانه مرا
شده ام شهره شهرم ز سبکباری دل
اعتباری نبوَد بر در و کاشانه مرا
سینه در سوز و گداز است ز شب تا به سحر
کرده است آتش آن همدم پروانه مرا
برده ام رنج بسی در گذر عمر گران
ترسم آخر بکُشد این دل دیوانه مرا
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
بهمن 15, 1400
درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بهمن 15, 1400
سلام و درود
دل پر مهر تان هماره پر از نور عرفان
🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
بهمن 15, 1400
سلام و درود
بسیار زیباست
در پناه خدا🌿👏👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
بستن فرم